2777
2789

بچه ها باورتون نمیشه!  برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.

خلاصه اون روز با هزار بدبختی گذشت و من همچنان صداهارو ضبط میکردم ب روش نیوردم ولی دیگه نمیتونیتم ناراحتیمو پنهان کنم گه گاهی میکف چرا تو فکری چرا ناراحتی منم هربار یه بهانه میوردم .. باز همدیگرو دیدن اینبار بدون هیچ تماسی .رفتم  ماشینش و کامل گشتم ولی خبری از گوشی دوم نبود فقط یه پوکه پیدا کردم اونم احتمال میدادم برای دوستش باشه عکس انداختم و گذاشتم سر جاش.

ازونجایی ک تو همون ضبط صدای اول متوجه شدم ب مدرسه دخترم ربط داره اینبار خودم دخترم رو بردم مدرسش شاید باورتون نشه بدون دونستن هییییچ مشخصاتی ازش تو نگاه اول همون بار اول بعد ماجرا ک رفتم دم مدرسه فهمیدم اون زن ک سوار ماشین همسرم شد کیه بین اونهمه زنی ک اونجا بودن البته اون موقع در حد حدس بود ولی بعد ها ک مطمعن شدم خودمم هنگ بودم ک چطور ممکن یعنی واقعا کار خدا بود همه اینا ،نمیدونم من کار خوبی کرده بودم یا شوهرم خیلی بدی کرده بود ک خدا اینجور کمک کرد تواین قضیه

از پلاک ماشینش عکس انداختم و رفتم توی راه دوبار تصادف کردم با دوتا ماشین مختلفت از شدت اعصاب خوردی ..کم کم شوهرم بخاطر یکم  ناراحتی من ک نمیتونستم پنهونش کنم شک کرد و  تو گوشیش یرنامه ضبط مکالمه رو پیدا کرد و حذف کرد ب شدت استرسی شد شبا میومد بالاسرم گریه میکرد از طرفی میترسید فهمیده باشم از طرفی با خودش میگفت اگه فهمیده بود الان پدر من و در میورد چون من اصلا ادم توداری نبودم قبل این ..


محتاط شده بود و حدود یه هفته خبری از بیرون رفتنشون نبود اهان راستی یبارم ک رفتم ماشینشو بگردم سوتی داده بودم وسایل ریخته بود کف ماشین و فهمیده بود ک رفتم بخاطر همون شک کرده بود ک فهمیدم منم دیدم  اینجوری قضیه پوکه سیم کارت و زدم تو روش و گفتم این برای کیه من بخاطر این شک کردم بهت و این حرفا  کلی قسم  و مدرک اورد ک مال من نیست و کلی ارامش پیدا کرد چون فک کرد تغیر رفتار این چندوقتم بخاطر اون پوکه   بوده  و خیالش راحت شد..

من این بار یه ردیاب شنود دار گذاشتم  تو ماشبنش یسری حرفاروهم ازینجا فهمیدم از اون ردیاب هم ادرس حدودی خونه زنه رو هم پیدا کردم و یه شماره تلفن ثابت ک فک میکردم خونه خودشه ک بعدها متوجه شدم خونه مادربزرگ زنی . پلاک ماشین و شماره ثابت رو دادم وکیل تا ادرسش رو پیدا کنه ک اونم حدودی گفت . دیگه کم کم وقتش شده بود ک ب همسرم بگم میخواستم برم جفتشون و سوار ماشین کنم و صداها و درخواست طلاق و مهریم و بزنم تو روشون ک شب اخر ک رفته بودیم مهمونی با شوهرم دعوام شد سر یه قضیه دیگه و مجبور شدم گفتم بهشو رفتم خونه مامانم و ولی شوهرم همچنان میزد زیرش چون فک میکرد مدرکی ازش ندارم

فردای اون روز باز رفت پیش زنه و بهش داشت قضیه پوکه رو میگفت کفهمیده زنم و تو حرفاشون فهمیدم زنه رو داره میپیچونه و زنه سیریش بازی درمیاره یکی دوباری رفتن بیرون ولی دیگه خبری نشد متوجه شدم ک شوهرم از ترسش یا حالا عذاب وجدانش تموم کرده .ولی همچنان جلو مدرسه بچم ک میرفتم زنه همش چشمش ب ماشین ما بود ببینه شوهرم اومده یا نه. این پروسه حدود یک ماه طول  کشید تواین مدت من هم مهریه رو اجرا گذاشتم و هم دادخواست طلاق دادم .. ولی همچنان ب روی شوهرم نیوردم .و تو خونم بودم 

اولش ب قدری پرو بازی دراورد و زد زیرش ک حد نداره  با اینکه من کامل مشخصات زنه رو گفتم فهمید میدونم همه چی و ولی چون فک میکرد مدرکی ندارم زد زیرش تا اولین ویس و براش فرستادم قشنگ از پشت گوشی حس کردم وا رفت ، افتاد ب التماس و خواهش ک ببخش گه خوردم غلط زیادی کردم سگ در خونت میشم و این حرفا

دوسه روز اینجوری گذشت تا گفت ابرومو نبر میام توافقی جدا میشیم منم قبول کردم و رفتیم پیش وکیل وکالت دادیم برای طلاق توافقی سه دونگ خونه ک بنامشه رو با ماهی یه ربع سکه با ۵۰۰ تومن پول ب عنوان مهریه داد بهم ب علاوه حضانت دخترم . اینارو کرد چون فک میکرد من بلوف میزنم ولی وقتی دید جدیه  میخوام جداشم همونجا بغض کرده بود  و بعدم برگشتیم خونه  باز بدتر از قبل افتاد ب گریه و التماس ک من بدون تو نمیتونم ببخش حتی یبار هم خواست خودکشی کنخ و بعد هم همون حرفای قبل . گفت همه اون چیزایی ک دادم میدم فقط نرو بخاطر بچمون .

منم میگفتم نه ک نه خیانت بخشیدنی نیست و مگه تو ب فکر من بودی ک من ب فکرت باشم . ازینورم رفتم جلو در خونه زنه یعنی مامان بزرگش  ز زدم گفت بیا تا ابروت و نبرم اونم با مامانش و خاله هاش اومد شاید باورتون نشه خثدش مثل ماست وایساده بود انگار نه انگار خاله هاش و مادرش التماس من میکردن ک کوتاه بیا دستم و بوس میکردن منم واقعا ناراحت شدم براشون ولی زنه رو میدیدم حرصی میشدم هم سنای منم بود ۳۰ اینطورا . خیافشم معمولی .خاله هاش من و دیده بودن کپ کرده بودن ک چقد تو خوشگلی چقد خوش اندامی منم گفتم اره دیگه با این ان چهره ب من خیانت شده بایدم تعجب کنید ..

خلاصه ادرس  مادرشم  همونجا فهمیدم ولی فهمیدم خونه خودش  تو اندیشه میشینن و محله ما نیستن فقط گفتم باید ازین مدرسه بچش و ببره و مهریشم ببخشه تا ادم شه وگرنه ب شوهرش میگم  انقدر التماس کردن گفتن شوهرش شک میکنه بدبختش میکنه سرمون و میبره منم گفتم حالا مهریه هیچی باید  بره  ک اونم امروز فردا میکنن ولی عمرا زیر بار برم ک بمونه ک هر سری خودم یا شوهرم ببینیم قیافه نحسش و .. شوهرمم ک ازینور کلی پدرشو دراوردم بعد کلی خواهش و تمنا و کلی شرط و امتیاز  ب خاطر دخترم یه شانس  بهش دادم البته بعد گرفتن خونه ،حق طلاق،سیمکارتشو ب نامم زد اجاره نامه خونه ک میشینیم و تمام وسایلاشو زد ب نام من . ماشینشم گذاشته خونه دیگه نمیبرخ .. و گفتم باید ماهیانه یه مقدار بدی..

ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
داغ ترین های تاپیک های امروز