رفته بودم بیمارستان تازه جراحی کردم نمیتونم زیاد وایستم بعد ۱۰دقیقه اسانسور درش باز شد زیاد رفتن داخلش بیش از حد ظرفیت بود ی اقای جوون بود به ی پیرمرد گفت باباشما بفرمایید بیرون نشنید بلند گفت رفت بیرون ولی باز اسانسور نرفت ۲نفر دیگه پیاده شدن دوباره اون پیر مرده سوار شد باز اسانسور نرفت اقاعه به پیرمرده گفت بفرمابیرون نشنید ۱دقیقه همینو داشت بهش میگفت منم از درد داشتم میمردم دیگه قاطی کردم بلند گفتم بفرمایید بیرون نرف بیرون
خیلی از خودم ناراحت شدم ی ذره صبر ندارم
بعدش رفتیم پیش دکترم پیرمرده رو دیدیم صداش کردم نشنید متوحه شدم گوشش خیلی سنگینه بلند حرف زدم گفتم معذرت میخوام
گف عب نداره گوشام سنگینه
چرا ی دختری یا پسرش همراه ش نبود😭
نکنه کارما ش برگرده بهم
خدااا😭😭😭