خداشاهده که ما از اول زندگی روی پای خودمون وایسادیم, خودش یهو پیشنهاد داد. منم گفتم لابد دلش سوخته گفته این دوتا جای این همه سگ دو زدن بیان یکم زندگی کنن. چه میدونستم همهش نقشهست پسرشونو ببرن پیش خودشون
توی زندگی هم برادرشوهرام هم خواهرشوهرم هم ما گند زد
شوهر سادهی من داره توی شرکتش جون میکنه الانم آقا رو مثل یه کارمند ساده داره میفرسته ارمنستان جون بکنه کار کنه 8 ماه.
انگار نه انگار بچهی خودشه, انگار بچهی غریبهست. سه تا پسر داره. همهشون وضعشون همینه.
خب ما که داشتیم زندگیمونو میکردیم. یهو اومد رید توش
ما که توقعی نداشتیم خودتون وعده دادین. اگه الان دست بچتو نگیری اون پولو میخوای چیکار کنی؟هیچکس تو قبرش سند ملک نتونسته ببره.
زنشم از خودش بدتر. فقط به فکر خودشونو تفریح خودشونن. توی کوچیکترین کارای ما یعنی سفرامون تفریحامون دوستامون دخالت میکننا, توی چیزی که باید دخالت کنن نمیکنن.