5 سال باهاش دوست بودم خونشون میرفتم میومدم خانوادش میدونستن امروز بابام رفت تحقیق همه ازشون بد گفتن هرچقدر گفتم دوسش دارم میخام قبول کنم بابام گفت میکشمت. همه گفتن پسره عصبیه مامانش بدکارس من حس کردم چون خونشون پایین شهره اینجوری گفتن ولی خانوادم گفتن باید از جنازمون رد شی تا قبول کنیم. خیلی داغونم به پسره گفتم تموم شه همه چی اونم گفت اگه اذیت میشی کاریت ندارم ولی نگرانم دست از سرم برندارن چون مامانش خیلی اصرار میکنه چیکار کنم؟؟
در و همسایه حتما ی چیزی دیدن
به حرف خانوادت گوش کن
وقتی همه بد گفتن چرا باز میگی میخوام قبول کنم
الان شما علاقه وهیجانات اجازه نمیده فکر کنی
هر چی خانواده بگه
به حرف خانواده ات گوش بده خودت و بدبخت نکن
ازدواج کن تا با مخ بخوری زمین.عقل نداری راحتی.اصرار نکن مگه مغز خر خوردی کات خدافظ تمام
اخه با تحقیق چیزی مشخص نمیشه یسریا از ردس دشمنی و کینه اینطوری میگن
بشین با خانوادت حرف بزن بگو بذارین دوسه بار خانوادگی
رفت و امد کنیم اگه دیدیم واقعا اوکی نیستن باشه من حرفی ندارم
تو ۵ سال خودت متوجه چیزی نشده بودی؟
ارسال نظر شما
جدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته
تاپیک های به روز شده
44 ثانیه پیش
45 ثانیه پیش
45 ثانیه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های 2 روز گذشته
داغ ترین های تاپیک های امروز
