هر زمان که فکر میکنم او را کامل شناخته ام، اتفاقی می افتد و متوجه میشوم هنوز بخش هایی کشف نشده در درونش وجود دارد.
هنوز شکنندگی ها و آسیب پذیری های دلنشینی دارد که درک شان از زیبا ترین بخش های رابطه ام با اوست.
هر زمان که فکر میکنم عمیق ترین نوع صمیمیت را با او تجربه میکنم، با رخ دادنِ اتفاقی متوجه میشوم هنوز به اندازه ی کافی درکش نمیکنم و هنوز هم بخش هایی در رفتارم وجود دارد که او را آزار میدهد.
بعد از تمام این سالها، هنوز در حال کشفش هستم.
و کشف هیچ آدمی در هیچ رابطه ای، به اندازه ی این آدم برایم لذت بخش نبوده و نخواهد بود.
هر زمان که انکارش کردم، هر زمان که درکش نکردم و هر زمان که به ناحق به او حمله کردم، سرزنشش کردم و هر زمان که به او سخت گرفتم که حق نداری اشتباه کنی، با صبر و با همان چشمانِ همیشه امیدوارش به من نگاه کرد و سکوت کرد.
انگار میدانست که دوباره به او برمیگردم و دوباره در آغوشش خواهم کشید و من هم هر بار برمیگشتم.
هر بار.
و این زیباترین بخش رابطه مان است