بچها اینکه میگم جدید نه اینکه بازم زن داداش دارما.همین یدونست..میخوام یکم راهنماییم بکنین تو ارتباط گرفتن باهاش..اول بگم که من ادم خیلی خونگرمیم اهل خنده و گرم گرفتن و خلاصه باهمه جور میشم و معمولا بین دوستام از همه بیشتر منو دوست دارن چون میگن خیلی مهربونم و از جون دل واسه همه مایه میذارم یعنی کافیه یکیشون مشکلی داشته باشه همه کار واسش میکنم.اینم بگه که خواهرندارم جدیدا زن داداش به جمعمون اضاف شد که خب من چون خواهرندارم خیلی برنامه داشتم باهاش میگفتم میریم خرید میریم بیرون باهم میگیم میخندیم براش خرید میکنم اگه برای خودم چیزی گرفتم برای اونم میگیرم
بچه ها باورتون نمیشه! برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.
اخ عزیزم بمیرم برات خیلی بده ادم دلش از نزدیکانش بشکنه😔من که به شدت وابستم بهشون اگه روزی مامانم حر ...
اگه بدونی ی شب تا خود صبح گریه کردم وزار زدم و بخدا گفتم چرا سرنوشتم اینطوریه وچقدر اشک ریختم ولی تو کمتر از ۸ ماه دیگ برام عادی شد رابطموبشدت باخانوادم کم کردم🙂
عزیزم پس با این حساب دوری و دوستی، بداخلاقی نکن که بهونه دستش ندی ولی دیگه واقعیت را بپذیر که زندادا ...
اره عزیزم درست میگی دیگه به چشم زنداداش میبینمش کاری به کارش ندارم دیگه.خیلی ناراحتم که بدون هیچ دلیلی این رفتارارو ازخودش نشون داد.بخدا مامانم داشت بهم میگفت توعقدهمه بهم مگیفتن اصلا قشنگ نیست عروست واسه چی واسه پسرت گرفتیش( داداشم خیلی قشنگه)بعدگفت فامیلای اونم هی بهش میگفتن چه خواهرشوهر نازی داری همه ازت خوششون اومد میگفتن چقدر باروی باز ازهمه پذیرایی میکنه به مامانم گفتم هیچکدوم این حرفارو به داداشم نگو یه وقت دلش از زنش برگرده بگه خوشگل نیست
نمیدونم ولی من واقعا مخم نمیکشه و در این صورت سعی میکنم ارتباطمو باهاش کم کنم و صمیمی نشم 🤕ببخشید و ...
منم خوشم نمیاد کسی خودشو بگیره اصلا سمتش نمیرم ولی خب این زنداداشم بود دلم نمیخواست داداشم فکرکنه از زنش خوشم نمیاد بخاطر دل داداشم دلم میخواست باهم صمیمی باشیم که هم به خودمون خوش بگذره هم داداشم بین ما گیرنکنه
نه بخدا من اصلا به این چیزا فکر نکردم من تو عقدشون اینقدر رقصیدم و اینا بعدکلی عکس و فیلمای قشنگ ازش ...
اینو گفتی یاد خاطره خودم افتادم خاله ی شوهرم تو عقد ما خیلی هعی میومد وسط حالا من ناراحت نیودم یعنی حالت خنثی داشتم نسبت بهش کلا اولین بار بود که میدیدمش بعد مثلا من و شوهرم میرقصیدیم میومد دست منو میگرفت بالا پایین میکرد میگفت رقص بلد نیستی! خب به آدم برمیخوره دیگه ولی خودمو کنترل کردم احیانا شما از این حرکات نزدی؟ چون اونم پیش خودش فکر میکنه خیلی خوشحالی کرده
اینو گفتی یاد خاطره خودم افتادم خاله ی شوهرم تو عقد ما خیلی هعی میومد وسط حالا من ناراحت نیودم یعنی ...
اصلاااا مگه دیوونم؟؟خاله شوهرشما حتما سنشون زیاد بوده این کارا براشون ناراحت کننده به نظر نمیرسید ولی من خودم ۲۲ سالمه عروسمون یکسال ازم کوچیکتره من خودم رو این چیزا حساسم واسه چی باید برم وسط عروس و داماد یا برم تا رقصشون.نه عزیزم خیالت راحت اصلا از این کارا نکردم حتی خیلی مراعات کردم گفتم یه وقت حرکت اشتباهی نزنم تو روز خوشحالیشون ناراحت شن..فقط یه مشکل بود یکی از فامیلاش فوت کرده بود خودش رفت ارایشگاه تورپوشید رقص داشت رقص چاقو داشتن ولی میگفت فامیلمون فوت کرده بود واسه چی من زیاد رقصیدم و جیغ وکل کشیدم😐
اصلاااا مگه دیوونم؟؟خاله شوهرشما حتما سنشون زیاد بوده این کارا براشون ناراحت کننده به نظر نمیرسید ول ...
یعنی از رقص شما شاکی شدن ؟ که چرا فامیل فوت شده رقصیدی؟ خب اگر خیلی مشکل داشتن میتونستن مراسمشون رو عقب بندازن دیگه وقتی مراسم برگزار شده حق دارید برقصید و شادی کنید . بیخیال
یعنی از رقص شما شاکی شدن ؟ که چرا فامیل فوت شده رقصیدی؟ خب اگر خیلی مشکل داشتن میتونستن مراسمشون رو ...
بله دقیقا از همین شاکی شدن..منم همینو گفتم گفتم وقتی خودشون همه کار کردن دیگه واسه چی مخالف رقص من شدن منم واسه داداشم خوشحال بودم.کلا میگم همه چیش عجیبه میره به مامانم میگه ول کن فلانیو(منو)من خودم دیگه هستم نمیخواد زیاد توفکرش باشی اون دیگه ازدواج کرده رفته😐مامانم به خالم گفت خالم به من گفت این حرفارو.مامان وبابام خیلی رو من حساسن من تک دخترم واسه همین گویا ایشون حسادت میکنن