اعضای خانواده ام.
یه مشت دور از آدم.
کارهای مزخرف و ابرو بر انجام میدن.
نمیشه یه جا نشونشون داد.
باید فرارکنی که داستان نشن.شوخی هاشونم مسخره.
آویزون.گدا.
کلا خسته شدم از بس دارم براشون نطق میکنم.
یه نمونه بگم.
خواهرم جلویفامیل شوهرم شروع کرد با من بحث.اصلا نفهمیدم چشه
رابطتو باهاشون محدود تر کن
فک میکنم با به قول خودت نطق کردن زیادی براشون هم داری خودت رو اذیت میکنی هم اون هارو
هر چی ازشون دور میشم بیشتر سروکلشون تو زندگیم پیدا میشه.
مثلا امروز شنیدم شوهر خواهر عقب افتاده و داغونم میخاد بیاد شرکت محل کار من بدبخت کار کنه.
من چه بدبختم که یه خانواده سروکون درست ندارم
آدمای دوربر من یه مشت بی معرفتی.... هرچی دوست داشتم تنهام گذاشت
ارسال نظر شما
تاپیک های به روز شده
1 دقیقه پیش
1 دقیقه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز
