هیچکار نمیتونم بکنم،
جریان از این قراره ک مااومدیم شهرمامان بابام, من اینجا دانشگاه میخونم قرار بود صبح منو بذاره دانشگاه و خودش برگرده شهری ک خونه خودم هست،ک محل کارشم همونجاس،یهو مامانم ب بابام یچیزی گف این شنید شروع کرد ب اینکه اینا بمن بی احترامی کردن حالا حرفشونم اصلا چیز خاصی نبود این از قبل سرهیچ و پوچ عقده کرده بود و منتظر فرصت بود خودشو خالی کنه، خلاصه تو خونه بابام صداشو برد بالا و آبروم رفت و بهشون بی احترامی کرد البته داخل اتاق نه اونطوری رو در رو،منم فقط واسه اینکه همسایه های مامانم ک خیلی باشون رودرواسی داریم نشنون جوابشو نمیدادم تاگفت جمع کن بریم نمیخاد درس بخونی،حالا از اول خودش خودشو کشته بود ک برو درس بخون شاغل شی و فلان،خلاصه منم نرفتم باهاش یخورده خودشو خالی کرد و بعدم وسایلاشو جمع کرد و رفت به جهنم،حالا حالم خیلی بده احساس میکنم آبروم رفت کلا جلوی خانوادم،خیلی باهم خوب بودیم نمیدونم یهو چ مرگش شد