اول بگم که قطع رابطه و صحبت با همسرم بی فایده اس
من مجبورم برای حفظ ارامش زندگیم ارتباط در همین حد کم رو داشته باشم با خانواده شوهرم
ما توی عید با خانوادش رفتیم شمال اونجا شوهرم ماهی خرید و به مامانش گفت ببرن خونشون سهم مارو بعد برامون بیارن چون توی ماشین ما جا نبود
حالا طبق معمول همیشه مادرش از سهم ما دزدیده
بار اولش هم نیست از هر فرصتی برای اینکار استفاده میکنه
وضع مالیشون هم خیلی بهتر از ماهست حتی اما گداصفته
چقد حسود و بد رفتاره😐😐
بعدمسافرت رفتیم ویلاشون گفت ماهی هارو تمیزکردم واستون اوردم
بعد اون روز نشد ازشون بگیریم
مامانش از سهم ماهی های ما یه مهمونی داد و نهار ماهی درست کرده البته اینازو هیچکس مستقیم به من نگفته ها
مثلااا زرنگ بازی درمیاره
بقیه ماهی هارو هم داده شوهرم
جالبه اون روز که مهمونی داده من سرکار بودم واصلا قرار نبود نهار بریم اونجا
بعد میگه چرا نیومدید نهار؟!
بعد هم میگه یه مقدار ماهی هم واستون گذاشتم تو ویلا برید اونجا درست کنید بخورید
درحالیکه میدونه من نمیرم اونجا وقتی خودشون نباشن
به همسرت گفتی از ماهی هاتون کم شده؟؟
کاش از اول خودتون میاوردین وسایل دیگر و میسپردین اینا بیارن حالا که اخلاقشون اینجوریه
عزیزم همین ترس شما از بهم ریختن ارامش زندگیت نقطه ضعفته
همین قد ک برای تو مهمه برای همسرت هم باید مهم باشه
و اینکه اگه نمیتونی جلوشون دربیای باید زرنگ باشی مثلا یه وسیله دیگه میزاشتی تو ماشینشون یا ب شوهرت یحوری بگی ب خودش بیاد بحث دوتا ماهی نیس رفتارشون زشته و وقتی گداشتین تو ماشین اونا از همسرت میپرسیدی چنتاس نمیدونم منظورمو تونستم برسونم یا نه
خلاصش اینکه زرنگ باشی سرزبون داشته باشی اونا تو خوب شناختن واسه اینه کاراشون
مشکل من اینه که همسرم تعصب خیلی شدیدی روی خانوادش داره
و وقتی بهش ثابت میشه که خانوادش چه رفتاری داشتن شدیدا عصبی میشه و زندگی خودمو بچمو زهر میکنه
نمیره به اونا بگه که کارتون اشتباهه
بخاطر همین خودم شخصا باید با سیاست پیش برم
مادزش ادم دروغگویی هست و شوهرمن نمیخواد اینو بپذیره
خدا بهت صبر بده
سعی کن گذشت کنی
نه شوهرت درست میشه نه مادرش
منظورم گذشت تو قلب خودت هست یعنی بهش فکر نکنی و براش حرص نخوری که خودت آسیب نبینی وگرنه اعتراضتو به همسرت بگو حداقل بدونن که میفهمی
