مادره دختره ی جوری بود نفهمیدم منظورش چی بود
دخترش رو یکی از فامیلاشون روش حرف زدن و رفتن واسه آزمایش حتی آزمایش ژنتیک اما عقد نکردن و ۲ سال گذشته پدر دختره ی سفر زیارتی رو شرط مهریه دختره کرده اما اونا راضی نشدن و دختره ۲ ساله بلاتکلیفه و قرار بود یکی دوماه پیش عقد کنه اما عقد نکرده بازم ما بهش گفتیم اگه دخترتون برای کسی نیست ما میخوایم اقدام کنیم و گفت بیاید برای خواستگاری ما هم گفتیم با پدرش زنگ بزنیم یا برادر بزرگترش چون با برادر بزرگترش صمیمی تریم و گفت پدرش الان خوابه زنگ بزنید داداشش ما هم زنگ زدیم و داداش گفت ن اصلا دختره برای فامیلامونه و نمیشه و سرش هم دعواست بعد مامانم به مامان دختره زنگ زد و گفت ک شما گفتید بیاید ک پسرتون اینطور میگه اونم گفت صبر کنید با باباش صحبت کنم و بهتون زنگ میزنم خلاصه خیلی گیرمون کرد و بعدش زنگ زد و گفت والا من راضیم ک دخترمون بهتون بدیم اما باباش میخوادتش واسه فامیلاشون اگه میخواید یکی دیگه از دخترای فامیلمون هست ک اهل خونه و آشپزی و نون پزیه تو دلمون گفتیم مگه کلفت میخوایم بیاریم بعد مامانم بهش گفت ن ما دخترتون رو فقط میخوایم اگه قسمت شد واسه پسرمون مامانش هم گفت فعلا جواب نه هست ولی تا ی هفته صبر کنید ک ببینم اینا ب کجا میرسن قضیه شون من دلم با پسره نیست دختره هم نمیخواد اما پدرش مجبورش کرده اینم بگه مادره اول نگفت دختره تا مرز آزمایش رفته و فقط گفت حرفه
در حالی ک پسرش ی حرفای دیگه زد
منظورش چیه دوستان
اینم بگم خواستگار دختره ن ماشین داره ن خونه ن کار حتی سربازی هم نرفته
اما برادر من همه رو داره الحمدلله