میدونی پسره دوستم داشت اما منو بزور میگفتن نه تو باید با پسر عموت ازدواج کنی بهتر از غریبه هست منم زیر ۲۵ سال بودم پسره تا فهمید نامزد شدم رفت ازدواج کرد اما بعدش نامزدی منم بهم خورد اما اون ازدواج کرده ی بچه هم داره من اون موقع جرات نداشتم زبون باز کنم بگم فلانی رو میخوام تا الان تمام تصمیمات زندگی منو بقیه گرفتن برام الان دیگه خستم میبینم زندگیم پر از شکسته پر از سختی دیگه نمیدونم باید چیکار کنم از کجا شرو کنم که خودمو از نو بسازم😓
«تاریخ شاید دیر بفهمد، اما حقیقت همیشه زنده میماند.»ملی گرای آریایی؛نگهبان تاریخ و فرهنگ کهن ایران.