امروز تولدش بود
واسه عید زیاد خرج کردیم
جز ۵۰۰ تومن چیزی نداشتم اونم عیدیم بود
رفتم با مامانم کیک خریدیم ۳۰۰ با یه عروسک تِدی بامزه🤧
(میخواستم براش اکسسوری و ساعت بخرم پول نداشتم افتاد ماه بعد، گفتم حداقل یه چیز باحال بخرم خوشحالش کنه یادگاری بمونه تا بعد)
اومدیم خونه دیدم با دوست دخترش داره حرف میزنه قطع کرد گفت چرا زود اومدید؟! بعد کیک رو درآوردم شمع روشن کردم
هر چقدر صداش کردم نیومد پایین (با دختره حرف میزد)
خلاصه منم عصابی شدم کیک رو گذاشتم یخچال شمعارم انداختم دور آخر سر اومد پایین هر چقدر صدام کرد نرفتم بیرون اومد در اتاقمو باز کرد گفت نمیای ؟! گفتم نه درو محکم کوبید😭
بعد که تدی رو دید و فهمید دارم گریه میکنم مثلا خواست از دلم دربیاره نشست با میلی یکم کیک خوردیم حرف زدیم بعدشم رفت دوباره طبقه بالا😢
خیلی خورد تو ذوقم ...
خلاه که آدما لیاقت خوبی ندارن بچه ها..
ایراد از من بود زیادی مهربونم ...
هرچقدرم میخوام بی عاطفه باشم نمیتونم
شما اینجوری نباشید