من تا حالا زیاد اعتقاد نداشتم چند روز پیش یکی از همکارهای قدیمم و دیدم که چند سال پیش میخواستن دخترشو عقد کنند که عموی دختره فوت کرد. اون موقع همه بهش گفتن 40گذشت عقد کنین بنده خدا گفت شوهرم ناراحته و خانوادش حساس هستن و صبر کرد اون روز که دیدمش گفتم به سلامتیدخترت عروس شد گفت نه بعد از برادرشوهرم پدرشوهرم فوت کرد بعدش شوهرم خطر مرگ و رد کرد تا حد مرگ رفت و اینا بعد از سه ماه از مرگ پدرشوهرم مادرشوهرم فوت کرد. هی خواستم بگم چه داماد خوش قدمی ولی گفتم خرافاته ولی این همه مرگ برام غیر قابل هضم بود. ولی این قدمش زده بود تو کار خانواده ی شوهرش همه رو ناکار کرده.