شوهرم انتظار داره من برده ی مامانش باشم
ینی جوری ک از خودم بگذرم
شوهرم ویتی مامانش باشه فقط اون براش مهمه
اصن منو نمیبینه
من به مامانش احترام میذارم
اما نمیتونم خودمو نادیده بگیرم
چیزی اذیتم کنه نمیتونم تحملش کنم
بی احترامی نمیکنم
ببین نمیدونم چیزی از زندگیت ولی خب مامانش براش مهمه و این اصلا چیز بدی نیست...
طبیعتا مامانش دشمنش هم نیست ..سعی نکن مادرشوهرت رو از زندگی شوهرت حذف کنی چون نشدنیه
من نخاستم حذف کنم
تنها خاستم این بود ک شوهرم بتونه تعادل برقرار کنه بین من و مامانش
اولویت حالیش بشه
اما وقتی مادرش هست صد در صد مامانشو میبینه
ینی جوری ک انگار من نیستم
من احترام مادرشو دارم
اما مامانش دنبال بهونه اس ک قهر کنه و زندگی مارو بریزه بهم
برات مثال میزنم همین اخرین قضیه ک باعث دعوا و قهرمون شد
اومد خونه ی ما و گفت که میخام گلاتو درست کنم کوتاه کنم
درصورتی ک من گلمو همینجوری دوس دارم ینی بلند باشه
بهش گفتم من گلمو همینجوری دوس دارم
همینو بهونه کرد پاشد به قهر رفت
دیگه شوهر منم شروع کرد به دعوا و بقیه قضایا
من هرچی فک میکنم بی احترام ندیدم
کاش مامان بابای منم از هم جدا شن هرچی زودتر
ارسال نظر شما
جدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته
تاپیک های به روز شده
25 ثانیه پیش
33 ثانیه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های 2 روز گذشته
داغ ترین های تاپیک های امروز
