بچه ها بیایید تعریف کنین امروز چه اتفاقاتی افتاد براتون 🤍

اااااا

خب من ساعت ده و ربع بیدارشدم یه ساعت بعدش پسرم بیدار شد پوشکشو عوض کردم،  صبحانه خوردیم ، یکم به کارای خونه رسیدم ، نهار از شام دیشب داشتیم گرم کردم خوردیم 

لباس زمستونیا رو جمع کردم گذاشتم کنار .اون لباسایی که دیگه نمیپوشیم و اونایی که برای پسرم کوچیک شده رو همه رو جمع کردم شوهرم ببره خونه مادرش که بده به نیازمند .خالم زنگ زد ۵۶ دقیقه صحبت کردیم 😆

هرازگاهی میومدم سایت .مرغ گذاشتم بیرون برا شب 

الانم که رو مبل دراز کشیدم و کم کم میخوام برم مشغول شام درست کردن بشم 

فهمیدم مثل دفعات قبل خیانت کرده ، قدر خودتو بدون دخترم