2777
2789
عنوان

خانواده شوهرم کلا وجود ندارن

475 بازدید | 51 پست

سلام دوستان بنده ۸ ماهه عقد کردم ۲ سال هم شوهرم رو میشناختم ما هدفمون مهاجرت بود و توی کلاس زبان با هم آشنا شدیم. 

از اول متوجه شدم مادرش آلزایمر داره پدرش هم بیماریه سخت سرطان داشته که تحت درمان هست!

۲ تا خواهر داره که استرالیا هستن و متاهلن و اوضاع خوبی دارن برادری هم نداره‌. 

ایشون روابط خانوادگیشون به شدت سرده طوری که من رو هیچ کسی از سمت خانواده همسرم مهمون نکرده ینی اصلا مهمونی نرفتم از سمت اونا! 

به جز حالا یکی از دوستاش

این موضوع منو خیلی آزار میداد توی تابستون ولی دیگه بهش عادت کردم

علاوه بر این هیییچ مراسمی برای من بجا نیاوردن نه نامزدی دلشتم و نه بله برون و نه یلدا و نه عید و کلا هیچی! 

خانوادش کلا انگار وجود ندارن از من هم هیچ توقعی ندارن که براشون کاری کنم یا چیزی 

شما با چنین چیزی برخورد کردین؟ و نظرتون چیه کلا؟! 

البته مشکلات دیگری هم دارم که به تدریج میگم 

راستش این موضوع از نظرم اونقدر یهو مهم اومد و بهم برخورد که میخاستم جدا بشم ولی الان یکم برام عادی شده  

البته اینم بگم ۸ روز دیگه مادر و پدرش هم دارن میرن استرالیا پیش دختراش تا ۶ ماه. و الان هم ما جدا زندگی می‌کنیم ینی من خونه بابامم هنوز . متاسفانه توی شناخت ما توجهی به خانواده نکردیم حالا من خانوادم درجه یک هستن بسیار مهربون و آدم حسابی و احترام گذارن حتی با وجودیکه همسرم گرم نیست اونا خیلی خوب رفتار میکنن باهاش مامانم هرروز غذا میپزه با عشق براش من میبرم براش چون مادرش مطلقا دیگه یه گوشته افتاده حتی خونشون هم بسیار بهم ریخته و داغون و کثیفه .

 البته خب یه پیرمرد و پیرزن مریض هستن و همسرم هم سرکاره همش. 

و سر جمع خانواده اون خوب از آب درنیومدن!  

باید چطوری کنار بیام ؟

بچه ها باورتون نمیشه!  برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.

شماچجوری میرید کلاس زبان و قصد مھاجرت دارید کہ این چیزھاا براتون مھمہ

اینکه کسی قصد مهاجرت داره ینی دیگه بلید قید همه چیز رو بزنه؟ 

نباید هیچ چیزی براش مهم باشه؟ نباید توقع یه عید و یه دعوت داشته باشه ؟

اینکه کسی قصد مهاجرت داره ینی دیگه بلید قید همه چیز رو بزنه؟ نباید هیچ چیزی براش مهم باشه؟ نباید توق ...

نہ نباید توقع کنی  فکن مھاجرت کردی 

زن بابا و مامانش کہ نشدی تا حدودی ھم میدونستی کہ پیر ھستن بیمار 

پس بچسب بہ آقاتون کہ دل بھت دادہ دارہ بق جون دل کار میکنہ تا شرایط فراھم بشہ از ایران بری 


البته اینم بگم ۸ روز دیگه مادر و پدرش هم دارن میرن استرالیا پیش دختراش تا ۶ ماه. و الان هم ما جدا زن ...

عزیزم مریضن این چه توقعاتیه واقعا؟؟ همیشه میگن توقعاتتو کم کن راحت تر زندگی کن

ببین شوهرت خوبه؟مهربونه؟بهت توجه میکنه؟اگر اره پس حله،مهم نیست هیچ مراسمی برات به جا نیاوردن،مهم اینه که راحت زندگی میکنی،زندگیت برای خودته،البته پدرومادر شوهرت که بیمار هستن ممکنه مشکل پیش بیاد،خب غیر شوهرشما کسی نیست مواظبت کنه ازشون،بلاخره اونام نیاز به مراقبت دارن

خانواده همسر منم اینجور بودن نه بخاطر مریضی بخاطر اینکه فک میکردن من زندگیشونو مختل کردم. بعد 6 سال ازدواج هنوز جز خونه پدر شوهرم رنگ خونه کسی رو ندیدم. بذار بهت بگم بعدها میبینی دوستات عروسین مهمونی ان دورشون شلوغه و تو و همسرت افتادین یه گوشه از بیکاری دعواتون میشه. چون قطعا خود همسرتم خیلی معاشرتی نیس. یه زن بعد از ازدواجش دایره ارتباطشو شوهرش تعیین میکنه. 

نمیگم بخاطر این مسعله جدا شو ولی واقعا چیز کمی نیس. من ااطرافیانم جوز خودم کسی اینجور نیس. 

نہ نباید توقع کنی فکن مھاجرت کردی زن بابا و مامانش کہ نشدی تا حدودی ھم میدونستی کہ پیر ھستن بیمار پ ...

بله میدونستم ولی فکر نمیکردم دیگه اینطوری باشه که کلا حس نکنم اصلا عروسی چیزی هستم و انگار وجود ندارم هیشکی نگفت خرت به چند! 

نامزدی و بلع برون که وظیفه ی خانواده ی توه الانم جمع کن برو چند ماه خونشون زندگی کن اونا دارن میرن ج ...

من خودم عقد مفصل بابام برام گرفت اونا ریالی هم خرج نکردن حتی هزینه محضر رو هم زورشون میومد بدن .

نامزدی و بله برون و عقد باید با خودم میبود؟ چی با پسر بوده پس؟ 

ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792