امروز بچم تو کوچه بازی میکرد منم پیشش بودم ک عموم زنگ زد ک تو راهن دارن میان خونمون منم خونم نامرتب بود و شیرینی و آجیل تموم کرده بودم گفتم نیستیم خونه جاریم رفتیم تا گوشی رو قطع کردم باهاشون تو کوچه چشم تو چشم شدم😫 ای خدا فقط یکبار تو عمرم مهمونو پیچوندم این حقم نبود ک اینطوری ضایع شم😩😫
اینکه خوبه ما قبل کرونا عید دیدنی رفتیم خونه عمم،خونه دخترشم بغل خونه عمم بود اما ما اصلا قصد رفتن نداشتیم چون میدونستیم شوهرش خسیسه و اهل رفت و آمد نیست،خلاصه ما با عمه خداحافظی کردیم اومدیم بریم بشینیم تو ماشین من وایسادم جلوی در شوهرم رفت ماشینو بیاره چون جا نبود با فاصله پارک کرده بود،یهو شوهر دختر عمم اومد بیرون از خونش منو دید قشنگ شروع کرد به لرزیدن میگفت ما شرایط پذیرایی نداریم منم گفتم ممنون من خونه عمم اومدم قصد منزل شمارو نداشتم،بعد دختر عمم همون لحظه از در اومد بیرون که برن جایی بعد هی میگفت ببخشید ما خونه مادرشوهرم هستیم خونه نیستیم بعد شوهرش هی اشاره میکرد طرف جلوته مگه تلفنه داری خالی میبندی از هولش متوجه نمیشد،باز ادامه میداد ببخشید خونه مادر شوهرم دوره ما دو ساعتی هست رفتیم،