دیگه عاصی شدم از دست بابام
معتاده بیکاره
۴ روزه مامان بدبختم دارهخونه رو تمیز میکنه اینم عین بچه کوچولویه اصلا نمیفهمه همش کثیف کاری میکنع یه چیزی میخوره هزار برابرش میریزه رو زمین
دیگه خسته شدم میره دسشویی نمیشوره سنگ و دریغ از یه قطره اب
همه پولای مامانم دستشه خودش که یه قرون هم نداره میره بزا خودش ابنبات چوبی میگیره عین بچه ها همش تو دهنشه ادامس میگسره پفک میگیره بعد پول نداره بده به ما
زبونشم اندازه یه خر درازه مغوررو
هپاتیت گرفت چن سال پیش الانم اصلا رعابت نمیکنه با خودش نمگیه خدانکرده ما هم بگیریم مشکل اعصاب داره دیسک کمر عین معتادا راه میره البته تریاکی هم هست روز ی ۳ بسته سیگار میکشع
الانم عین بچه ها نق نق میکنه نمیزاره کپه مرگمو بزارم هستم کرده الان رفتم مببینم شیر اب باز کرده چرت میزنه کنارش اخه چیکار کنیم مامانمم پشتوانه نداره نمیتونه بعد ۲۵ سال طلاق بگیره اخه گناه ما چیبود بدوو اون خیلی خوشبختیم اصلا دلم نمیخواد اینجوری بگم ها ولی چیگار کنمیه زمان عاشق بابام بودم ولی این چن سال خیلی اذیتمون کرده نمیتونم تحمل کنم دیگه نمیتونم ببینم مامانم داره اب میشع از غصه