یک آقایی فرض کنید از بچه های دکترا
لطف کرد برای ما که مقطع ارشد هستیم یک کارگاه رایگان برگزار کرد
یک روز آخر یکی از کارگاه ها به من گفت شما که یزدی هستین فلان سوغات یزد رو اینجا کجا میتونم گیر بیارم؟
منم گفتم باشه میپرسم بهتون اطلاع میدم
بچه های کلاس خیلی خسیس هستن ولی من به سهم خودم برای جبران لطفشون در مورد کارگاه، براشون از یزد همون سوغاتی بردم که دوست داشت حدود ۲ تومن شد
وقتی بهش اطلاع دادم کجا میتونم سوغاتی رو بهش بدم، گفتش که به رسم ادب اجازه بدید یک فنجون قهوه مهمان من باشید فلان جا، منم رد کردم چون دلیلی نداشت ایشون بخواد منو مهمون کنه بعدم این طفلی ها فقط درس خوندن و شاید اونقدر پول نداشته باشه چیزی بین ما نبود دعوتش رو رد کردم، وقتی سوغاتی رو دادم بهش گفتم ولی من خودم چون سؤال دارم در مورد مقاله و اپلای کردن و ... اگر بشه یک روز ساعتی وقتش رو بگیرم
اونم گفت حتما خوشحال میشم کمکتون کنم ولی اول اجازه بدید من زحماتتون رو جبران کنم بعد در خدمتتون هستم،
اینم بگم پسر خیلی مودب و مهربون و خیرخواهی هست، دوستامم زیاد بهم گفتن مهندس فلانی روی تو کراشه، همیشه سعی میکنه یه چیزی بگه من بخندم یا سر به سرم بذاره کفرم رو دربیاره بعد میخنده، حالا دوستان ایشون ۳۷ من ۳۰ سالمه
به نظرتون دعوتش کنم برای رستوران شام
من تا زمانی که سوغاتی رو بهش بدم هیچ نظری بهش نداشتم فکرم نمیکردم بهش ولی روزی که اومد سوغاتی ها رو تحویل بگیره به شدت خوشتیپ اومده بود و همونجا تو خیابون یک ساعت با منحرف زد در مورد چیزای مختلف
چیکار کنم
ایشون مرد خوبیه منم دختر خوبی هستم بخدا 😝🤪بگید چطوری مخش رو بزنم چه کارایی کنم
چیکار کنم کلا 😝🤪🤪
پول دار نیست، خیلی خوشگلم نیست