من عشقم پاک بود خیلی قشنگ بود ولی باهام بد رفتار کرد فحشم داد و با بی احترامی ازم جداشد الان از دیشب بدجور تو فکرم ( دیشب کات کردیم ساعت 22:۰۶ )دیشب مهمونی بودم خونه خالم حتی اشتها نداشتم یه قاشق بخورم و با هرکی حرف میزدم اشکامممم میومد . بعد پسرخاله ام کافه داره (بین راهی جاده ترانزیت) زنگ زدم خلوته بیام یکم از اون فضا بیرون بیام گفت شلوغه بدتر زار زدم 🥲🥲🥲 الان شدم مرده متحرک احساساتم کشته شد برای همیشه یه سال و یه ماه باهاش بودمم کلی خاطره دارم باهاش نمیدونم چجوری فراموشش کنم
من ۱۸ سالمه و امسال میرم دانشگاه قسم خوردم حتی اگه یه روز به مرگم مونده باشه انتقامم رو میگیرم
میخوام برم فرمانده مرزبانی استان خودمون ( مرزبان هست ) اسم و فامیلش رو میدونم حتی میدونم کدوم مرز هست و کدوم قرارگاه میرم همونجا به خاطر پروژه ام که داخل بسیج هستم ولی انتقاممم رو میگیرم
هدفم معلمی هست فقط چندماه دیگه مونده قسم خوردم انتقام این ضربه روحیم رو بگیرم
