سلام
تند میرم سر اصل مطلب من فرزند بزرگ خانواده هستم
و دو تا برادر دیگر(۱۴و۲۰)یکی از اینا که بزرگه به شدت عصبی هست و کوچیکه مهربون اسمشون مجید(بزرگه) و پارسا هست
در چند سال پیش به دلیل مشکلاتی پدر و مادر من طلاق گرفتن و
و پدرم که من رابطه خوبی باشون ندارم(قطع رابطه) پس از چندین سال مجردی زندگی کردن با مجید و پارسا زن جدید میگیره که از خودش ۱۰ سال کوچیک تر هست حالا اصل موضوع اینکه این دو پرنده عاشق😐تصمیم به بچه داری میشن و چند ماه پیش زن اقای قصه ما حامله میشه و کسی به برادرام چیزی نگفت حتی خودمم نمیدونستم و پس از ۳ ماه همه فهمیدیم البت پارسا از همه زودتر فهمید و لو نداد
و حالا همه می دونستن غیر از مجید که اتفاقی داخل گروه فامیلی لو میره قضیه و مجید میفهمه و خیلی اتیشی بود و خواست جنگ بزرگی کنه که پسر عمو ها به پدر و زن محترمشون میگن فعلا برین از خونه تا مدتی منم به دختر عموم گفتم که بشون بگه چند هفته نیان که به حرف من گوش ندادن و سر چند روز بر گشتن حالا پارسا فهمید که مجید میخواد با قرص و زعفرون بجه رو بندازه به صورت قایمکی و حالا ما موندیم توش و مجید هم فهمیده که پارسا از قصدش خبر داره و اون رو تهدید کرده (گفتم که مجید خیلی عصبی هست بخاطر همین اگه پارسا لو بده مجید میکشتش )حالا پارسا از ترسش به من گفته و منم موندم و نمیدونم چیکار کنم
خواهشا راهنمایی کنید