دم غروب سه شنبه سرکه بپاش دور خونت با اسپری
من و قبلا فقط میترسوندن اکثرنم وقت خواب بود واسه کسی جز مامانم تعریف نمیکنم چون به حدی وحشتناکه که کمتر کسی شاید باورش بشه اگه اینم گفتم چون خیلی سنگین بودم گلاب به رو تون از صب حالت تهوع دارم شدید گفتم شاید کسی تجربه ی مشابه من داشته باشه واسه همین مطرح کردم
ان شالله حال پدرتون بهتر شه ممنونم تجربه اتون و باهام به اشتراگ گزاشتید
چندتا بسم الله تو دلم گفتم چون اصلا قدرت حرف زدن نداشتم یکم بدنم ازاد شد ولی ول نشدم با تموم قدرتم شوهرمو چنگ زدم از خواب پرید از حالتم متوجه حال بدم شد تکونم که داد پامو ول کرد بهش گفتم واسم ایت الکرسی بخونه خودمم خوندم قران و گذاشتم بالاس سر دیگه اذیتم نکرد ولی بازم تا صبح اشفته حال بودم
تو نماز شبان منم دعا کن امسال مهر سر صندلی رشته ی مورد علاقم بشینم اسمم فاطمه اس
ولی سعی کن ازشون نترسی از ترست تغذیه میکنن بعدش شدید تر واست اتفاق میوفته اوایلش منم خیلی میترسیدم کم کم چشم سفید شد الانم گاها میترسم ولی نه به شدت قبل
ارسال نظر شما
جدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته
تاپیک های به روز شده
58 ثانیه پیش
58 ثانیه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز
