من یه بار سال 401 دوران عقد جدا شدم خیلی روزای سختی بود خیلی عذاب کشیدم که تونستم خودمو یکم پیدا کنم بعد دو سال با وسواس یکیو انتخاب کردم فکر کردم دیگه بدبختی هام درد و رنجم تموم شده ولی عمر خوشی من 5 ماه بیشتر نبود نامزدم بی دلیل گذاشته رفته و چند روز مونده به عید دادخواست طلاق فرستاد 😔
حس میکنم خیلی نفرت انگیزم خیلی آدم چرتیم که منو بی دلیل کنار گذاشت
کاملا بی دلیل رفته فکر نکنین مشکلی بوده حتی بابام باهاش حرف زد هیچ دلیلی پیدا نکرد بگه شاید پای کس دیگه ای درمیانه
من اینقدر بهش اعتماد کردم که مهریه رو 14 تا گفتم اون شرایط منو دید که چقدر حساسم زخم خورده ام ولی ضربه شو بهم زد
نامزد سابقمم تقریباً بی دلیل ول کرد و رفت ولی با اون مشکلاتی داشتم
تو آینه خودمو میبینم حالم از خودم به هم میخوره لایق زندگی نبودم مگه چطوری بودم که منو نخواستن
نمیتونم این ماجرا رو هضم کنم دنیا یه زندگی معمولی به من بدهکاره 😔
سر ازدواج اولم چند تیکه بزرگ جهیزیه رو خریده بودیم بعد ازدواج دومم هم رفتیم تمام برقی ها و لوازم آشپزخانه رو گرفتیم با چه ذوقی گرفتم اینا رو فکر میکردم تموم شده روزای سختم
الان جعبه های وسایل که مونده تو خونه و آینه دق شده برام جهیزیه ای که قرار نیست هیچ وقت باز بشه 😔
حیف اون وسایلی که برای من خریده شد بهترین چیزا رو گرفتیم ولی همونطوری قراره بمونن قرار نیست هیچ وقت ازشون استفاده کنم
حالم خیلی خرابه با نوشتن این حرفا انگار خنجر فرو میکنن به قلبم
لطفاً قضاوت نکنین و نگین انتخاب اشتباه خودت باعث شده شما در جریان همه چی نیستین
خدا این آدما رو سر راه من قرار داده خدا این سرنوشتو برای من نوشته نگین خدا تقصیری نداره و مقصر خودتی و انتخابات
چرا قسمت من دو بار طلاق شد بدون اینکه تجربه زندگی داشته باشم
حسرت زندگی مشترک تا ابد موند تو دلم
قدر زندگی هاتونو بدونین