سلام عزیزم
از تاپیک ترس و خجالت مسخره اومدم اینجا نوشتم عذر میخوام چون قفل بود تاپیک
آره من محدودیت داشتم توسط برادرم و مادرم ،بیشتر برادر
بخدا آدمی نبودم اهل دوس پسر و فلان ،ولی خب تو ی سن کم ی چت ساده ، ی دوس داشتنی اتفاق میفتاد ب خاطر بلوغ و اینا ولی خیلییی ترس داشتم بابتش ک کسی متوجه نشه و بعدها همش یهویی چک میشدم توسط برادرم،گوشی و چک میکرد و چیزی نمیدید میرفت چتامو با دوستم میخوند ،حتی رفته بود اینستامو هک کرده بود و چتم با دوستم خونده بود و بدبین تر شده بود نسبت بهم و مدام چک میکرد و منم ناراحت از اینکه من کاری نکردم و نمیکنم ولی باز منو چک میکنه دیونم میکرد ،هی گوشه گیر تر و خجالتی و ترسوتر شدم ،ازش متنفر بودم خودش دوست دختر داشت چت میکرد جلوی ما با تلفن حرف میزد باهاش ولی ب من ک میرسید غیرتی
الانم هنوز ک هنوزه ترس دارم از مردا و ارتباط گرفتن باهاشون
اسم خواستگار ک میاد از ترس ضربان قلبم میره رو هزارر
نمیدونم قراره چ بلایی ب سرم بیاد ولی میدونم دوس داشتم مثل بقیه دخترا خودم آدم امن زندگیمو انتخاب کنم و باهاش دوست بشم و درنهایت ازدواج ،ولی زندگی جور دیگ ای رقم خورد.