من از اسمش هم وحشت میکنم
من شوهرم دوست دارم ولی عقلانی بخوام تصمیم بگیرم اینکه بدرد هم نمیخوریم اخلاق نداره دست بزن داره اعتیاد داره زندگیمون درحال پس رفت هست بهم توجه نمیکنه
ذاتن گدا هست برای پول
جلوی پیشرفتم رو گرفته اذیتم میکنه دست به هرکاری میزنم سنگ میندازه نمیزاره
هیجا نمیزاره تنها برم 27 سالمه
ده سال ازدواج کردم دوتا بچه دارم خسته شدم از دست کاراش
خیلی خیلی به طلاق فکر میکنم ولی از اونجایی دوسش دارم نمیتونم میترسم بدون اون طاقت نیارم
هیچی از طلاق نمیدونم حس میکنم وحشتناکه
تنهاییه ، زجره ، حس میکنم طلاق بگیرم تو خونه پدرم جایی نداشته باشم با دوتا برادر مجردم نسازم
یا پدرم بخاطر طلاق پشتم واینسته یا بعد طلاق اذیتم کنه
من دلم میخواد کار کنم رو پای خودم وایسم مستقل بشم
دلم برای بچهام و آیندشون میسوزه
شما چکار میکنید طلاق گرفتین یا بهش فکر میکنید
بچهاتون بعد طلاق چی شدن
تونستین رو پای خودتون وایسین ؟
تو جامعه اذیت نشدین؟
به ازدواج فکر میکنید؟
از طلاق تون بگین یا دلیل طلاق؟