مادربزرگ من خیلی جو شاهزاده طوری داشت
از نواده های قاجار بود ..اگن خصلتشم حفظ کرده بود
مثل فیلما خونش در و پنجره های رنگی داشت با مبلای سیبز و قرمز مخمل
خودشم خیلی مقرراتی بود
مثل چی هم ازش میتر سیدیم
توظرفای نقره پذیرایی میکرد از پیش دستی و میوه خوری شیرینی خوری اجیل خوری بگیر تا سینی و قندان جا دستمال کاغذی و حتی لیوانا که پایه نقره داشتن
خیلی دارک نچسب
خونه اون یکی ماامان بزرگم که شمالیه میرفتیم وای خداااااااا عشقققققق فوران میکرد از هنه جای اون خونه قدیمی
تشریفات نداشت بریز بپاش نداشت اما عشققققق میریخت از همه جا