شاید بچه ای که حرفی نمیزنه توی خونه بهش مجال و ف ثابت و موقعیت ابراز احساسات داده نشده.
خیلی چیزا اثر دارن، مثلا اگه بچه توی محیط پر استرس و پر از داد و فریاد و جنگ و دعوا زندگی کنه و آرامش نداشته باشه اصلا قوه ی تخیلش تقویت نمیشه و اونقدری فعال نمیشه که بتونه خیال پردازی کنه.
اگه پدر و مادر سعی نکن استعدادهای بچه رو کشف کنن و بدون شناخت بچه رو بفرستن توی مسیری های مختلف، حتی اگه اون مسیر ها خوب و عالی باشن، بچه خودشناسی رو نمی تونه شروع کنه.
اگه گریه کردن، حرف زدن از احساسات بد، بیان احساسات خوب، حرف های عادی برای بچه غیر منطقی جلوه داده بشن؛ مثلا به بچه بگن وایی چقدر حرف میزنی، گریه نکن رفتارت غیر منطقیه، گریه کنی از خونه میرم، گریه کنی دیگه دوستت نمیدارم، مامان بچه ی همسایه میشم، به بابات میگم نبردت بیرون اگه گریه کنی و... بچه پر از حس غم میشه، تز طرفی چون نسبت به غم شناخت کافی نداره اصلا درست متوجه نمیشه که چقدر ناراحت هست و این حس ها بعد مدتی انباشته شدن روی هم میشن حس خجالت از بیان احساسات.حس خجالت از حرف زدن، بچه همش حس میکنه داره پر حرفی میکنه.
یا اینکه اجازه داده نشه بچه خیالپردازی کنه،افکار بچه ها بی حد و مرز هست،همین حد و مرز نداشتنه که باعث میشه روح بچه شکل درست خودش رو به خودش بگیره،هر بچه ای شبیه یه درخت میوه هست، از بچه ای که درخت سیب هست نباید انتظار داشت پرتقال بده.
بغل نکردن بچه ها هم اثر داره.
زمان نذاشتن برای حرف زدن با بچه اثر داره، بعد از مهدکودک، بعد از مدرسه،موقع خواب باید ده دقیقه وقت گذاشت برای بچه تا در مورد اتفاقات مهد یا مدرسه و برنامش برای روز بعد حرف بزنه.
بازی نکردن والدین با بچه هاشون توی رویا و آرزو نداشتن اثر داره.
بچه ها معمولا ذهنشون انقدری قوی نیست که مثلا اگه باباشون بهشون توجه نکنه برن سراغ باقی کارهاشون امه بی توجهی و بی محبتی ببینن روی اینکه چرا مامان و بابا بهم توجه نمیکنن زوم میکنن و دیگه نمیرن سراغ انجام کار های دیگه، حتی اگه برن هم بازم چون ذهنشون درگیر بی توجهی والدین هست نمیتونن چیزی رو درست تصور کنن.
رفتار والدین با هم روی بچه خیلی اثر میذاره.بعصی بچه ها به خاطر رفتار والدین مدام ذهنشون درگیر اینه که اتفاقی رو رقم نزنن که والدینشون رو ناراحت کنه با عصبانیشون کنه، مدام استرس اینو دارن که باید اوضاع اطرافشون رو آروم نگه دارن، همه چیز باید در بهترین حالت ممکن باشه، هیچ اشتباهی نباید ازشون سر بزنه و هیچ اشتباهی نباید رخ بده، برای همین اگه دچار آسیب بشن به والدین چیزی نمیگن چون حس میکنن بیان شرایط بدی که براشون پیش اومده باعث عصبانیت والدین و در نهایت واکنش بد والدین نسبت به اونا میشه.مبخوان همیشه بچه ی خوبی به نظر بیان،در واقع اینجور بچه ها والدینی دارن که محبت اون والدین شرطی هست،اگه تیزهوشان قبول بشی بچه ی خوبی هستی...
خلاصه که دیگه همین. همه ی اینا اثر دارن بهتره حتما اون بچه و والدینش برن مشاوره.تا معلوم بشه ذهن بچه درگیر چی چیزی هست که فرصت پیدا نکرده خیال پردازی کنه و آرزو و رویا داشته باشه.