من تو شهر همسرم هستم امشب خانواده همسرم اینجا بودن. شوهرم گفت فردا برم خانوادت رو بیارم چند روز بمونن ولی مامانم راضی نشد میگه بابات نمیتونه ما حالمون خوب نیست..به خواهرم زنگ زدم اونم گفت نیان بهتره مریضن مسافت ۲ ساعته بود ولی از این که پدر و مادرم دیگه نمیتونن خونه من بیان دلم گرفته اشکام میاد اخه چقد پیر شدن مگه