شما بگید چه کنم از دستشون☹😱😱 خونه برادر شوهرم دعوت بودیم شب ۲۳ مصادف بود با شب قدر ما ۵ رفتیم ۱۰ پا شدیم که من برم احیا اولین بار بود میرفتم خیلی کیف کردم حس حال قشنگی داشت حالا دیشب خانه خواهر شوهرم دعوت بودیم همون اولی که رسیدیم مادر شوهرم بر داشت گفت امشب چه بامبولکی در میاری سریع بچمو بکشی ببری😒بعد سر شام خواهر شوهرم گفت سریع واسه زن داداش بکشید شاید قرار مداری داره میخاد سریع بره منم مث احمقا فقط نگاهشون میکردم بعد اینکه شام جمع شد ظرف کمک خواهر شوهرم شستم حتی خشک کردم گذاشتم کابینت رفتم نشستم ی میوه پوست بگیرم پدر شوهر م یعنی مار به تمام معنا از اول نه جواب سلامم داد نه محل گذاشت برداشت گفت حالا احیا رفتی ؟؟گفتم بله خیلی خوش گذشت پرو پرو بردلشت گفت تو هرجا شوهرت دور از ما باشه بهت خوش میگذره بعد ۳۳ ۳۴ سال فکر میکی مانفهمیم الکی گفتی میری احیا تو میخای پسرمون از ما جدا کنی منی که داشتم توضیح میدادم خودم میکشتم که اینطور نیست شوهر فلان شده ام فقط میخندید به ما اخر سرم گفت بابا خودت عصبی نکن یعنی من دیگه رد دادم ۱۲ ساله دارم حرف میشنوم کاش جسارت داشتم دو تا فحش بهشون میدادم
کاش موقعی میرفتی احیا تعارف میکردی کسی میخواد بیاد ؟ وقتی خونشون هستی سعی کن مدیریت بلند شدنو بدی همسرت و اگه قراره برنامه ای داشته باشین قبلش ب همسرت بگو ک خودش بگه بریم یا نامحسوس اشاره کن و بلند نگو ک بریم....
الان که دارم اینو برات مینویسم، کاملاً رایگانه، ولی واقعاً نمیدونم تا کی رایگان بمونه! من و دخترم بدون حتی یه ریال هزینه، یه ویزیت آنلاین از متخصص حرفهای گرفتیم. کامل بدنمون رو آنالیز کرد، تکتک مشکلات رو گفت و راهحل داد.
خودم کمر و گردنم خیلی مشکل داشت، دخترم هم پای ضربدری و قوزپشتی داشت… و باورت میشه؟ همهش رو درست کردیم!
شما که اینهمه سال نرفتی احیا خودت می گی دفعه اولم بود خوب اون شب که مهمون بودید هم نمی رفتی بالاخره دور هم نشستید میزبان زحمت کشیده البته خانواده شوهرت هم حرفشون درست نبود زیاده روی کردن