بچه ها داستانمون طولانیه
اومدم اینجا درد ودل کنم
من عادت ندارم مشکلاتم رو برای کسایی که منو میشناسن تعریف کنم برای همین میام اینجا
اول از همه اینو بگم پدر شوهرم به شدت منو دوست داشت و عروس دوست بود و اگه من میرفتم خونشون اخماش باز میشد
گذاشتی لایک کن
خب تا ته ک گذاشتی لایک کن...
منم پدرشوهرم خیلی دوستم داشت همیشه منومیزد تو سر دختراش از بس دختراش بی دست وپا و بی عرضه هستن آخر مادر شوهرم منو از چشم پدرشوهرم انداخت
تعریف کن گل
خب
گداشتی لایک کن
ولی با داماد خیلی خوب نبود و۲تا خواهرشوهر دارم
خواهرشوهر کوچیکم هروقت از شهرستان میومد خونه ی پدرشوهرمینا پدر شوهرم خیلی تحویل نمیگرفتش
اونم میدونست پدرشوهرم من خونش باشم خوش اخلاق میشه
از همین الان از پدرشوهرت بدم میاد
اصولا بنظر من کسی ک مرد خوبی باشه زنش عاشقشه
و کسی ک پدر خوبی باشه دخترش عاشقشه و تو خوب بودن یه مرد با اینا میتونی تشخیص بدی
مردی ک برای خانواده خودش اَخه برای بقیه خوب به درد لای جرز دیوار نمیخوره
بذار هستم
چراباید همچین تبعیضی میکرد؟آدم مگه جز آسایش بچه اش چیز دیگه هم میخواد؟
منم یه نفر فقط یه نفر لایک کنه لطفا
چرا تعادل ندارن مردم یا خیلی عقده ای ان یا از اون ور بوم میافتن
با اون یکی خواهرشوهر م مدام میومدن دنبال من که تو هم بیا اینجا
حتی بچه هامو براشون اسباب بازی میگرفتن میگفتن تک هم بیا اینجا بمون که بابا اخم نکنه
من میرفتم خونشون باپدرشوهرم صحبت میکردم باهاش شوخی میکردم نمیذاشتم به دخترا اخم کنه
ارسال نظر شما
این تاپیک قفل شده است و ثبت پست جدید در آن امکان پذیر نیستجدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته
تاپیک های به روز شده
56 ثانیه پیش
1 دقیقه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز
