هیچ مشکل بزرگی نداریم فقط بهم دیگه علاقه نداریم تفاهم نداریم سال تا سال رابطه نداریم از نظر احساسیم که از اول هیچی نبوده اصلا میبینمش میخوام بالا بیارم ناخوداگاه عصبی میشم از طرفیم نمیشه که طلاق بگیرم بخاطر ابرو و این حرفا دو تا از خواهرام جدا شدن اگه منم جدا بشم هیچی دیگه موندم قید ابرو پدرمادرمو بزنم یا قید خودمو
عاشق نویسندگی و کتاب. حامی حقوق حیوانات. شطرنج و شنا و آشپزی رو هم خیلی دوست دارم. کاربریم دست دو نفره یکی خودم یکی خدا پس همه حرف هام رو خودم گردن می گیرم😂 به شدت معتقدم به اینکه انسان هایی که محترم نیستن و فقط توهین می کنن لایق جواب نیستن و جنگ قومیتی مسخره ترین جنگ بین بشره... دوستدار همه تونم! حتی اونایی که دوستدارم نیستن. نامهای از جانب یه دختر نویسنده برای خدا: خدایا... یعنی می شه یه روزی بایستم و رو به آسمون قشنگت فریاد بزنم شکرت؟ شکرت که ناله های دلم رو بی جواب نذاشتی؟ اصلا بی خیال دورت بگردم... بی خیال ناله های قلب کوچیکم.. همینطور بی دلیل شکرت! شکر وجودت... دوستت دارم خدای مهربون من...
خودمم همینو میگم دلم برا پدر مادرم میسوزه وگرنه خودم ابرو حالیم نیست اگه اونا نبودن سریع جدا نیشدم
اول از همه باید به فکر خودت باشی عزیزم
ولی ی بار دیگه تلاش کن شاید درست بشه اگهنشد جدا شو
هیچ مادری از مرگ نمیترسد،بزرگترین ترس یک مادر از این است که فرزند خود را در این دنیا تنها بگذارد،در حالی که میداند هیچکس مثل او فرزندش را دوست نخواهد داشت ❤
یعنی همینطوری بیخودی حالت به هممبخوره؟محبتی نیست اصلا؟بچه داری؟
بیخودیم که نه دایم باهم بحث داریم هر حرفی میزنه به من برمیخوره باهام عین بچه ها رفتار میکنه اصلا منو دارای عقل و شعور نمیبینه هیچ ازادی هم ندارم وسواس داره خیانت کرده و با خیانت هم منو تهدید میکنه به زبون اورده براش جذاب نیستم خب الان چیکار کنم زوری که نمیشه منم فاصله گرفتم اصلا نمیتونم کنارش بخوابم