از بچگی دلیل تمام غم و غصه های مادرم بودم همش مریضی سخت میگرفتم باعث ناراحتیش بودم پدر مادرم جدا شدن بابام نمیزاشت مامانم ببینم باعث دردش بودم تا حدی ک تمام داراییش برای داشتن من گذاشت وسط تمام جوونیش میخواست خودشو بخاطرم بکشه تو درس هام چقدر عذابش دادم اونی ک میخواست نبودم نتونستم نشدم دوسال مریض شدم نتونستم برم مدرسه تو این دوسال کل داراییش ب پام ریخت پیرش کردم عذابش دادم اومدم عاشق شدم مامانم فهمید نابود شد نادانی کردم از روی احساسات مزخرف و عشق و مسخره بازی اومدم بی خبر طلاهای خودم و خودش برای کمک ب دوست پسرم دادم رفت این کارو من بد نمیدونم چون مال دنیا ارزشی نداشت و منبا این کارم باعث شدم گره ای از مشکلات انسان خدا باز بشه سلامتیش بدست بیاره آبروش خریدم ولی مامانم بی خبر بود دو روز پیش فهمید نیست و کل خونه رو زیر و رو کرد و اعضای خونه هم بش حرف زدن من عید رو زهرمار مادری کردم ک تمام زندگیشو ب پام گذاشت من اشک مادرم درآوردم من تمام دارایی مادرم بر باد دادم دارم خفه میشم دارم میمیرم از پشیمونی و شرمندگی ب سختی نگا تو چشمای پر از غمش میکنم من بدترین فرزند دنیام😭😭😭