بچه ها فردا می‌خواستیم بریم عید دیدنی خونه ی جاریم شوهرم دیونه س عقل نداره زد یخچال شکوند منو هم دعوا کرد سر یه چیز مسخره
حالا بگو شکوندی خودت هم از جیب مبارکت خرج کن تا درست بشه
من داشتم برای فردا آماده میشدم لباسام اینا را آماده کردم گفتم چه کاری بزار از الان آرایش کنم فردا استرس میگیرم نمیتونم آرایش کنم نشستم به ارایش
آرایشم کردم خیلی خوشگل شدم گفتم با خودم تا فردا آرایشم خراب میشه فریزر خالی کنم برم اونجا بخوابم تا فردا
اونم دید شروع کرد که آره دیگه منو دوست نداری میخوای جاتو جدا کنی
منم میخوام بیا اونجا آخه یکی نیست بگه مگه دوتایی اونجا جا میشیم
نمی‌دونم چرا نمی‌فهمم چی میگی !!!!!!!!!!
دیگه سر این موضوع دعوامون شد اون میگف منم باید بیا فریزر اونجا با هم بخوابیم یا میزنم میشکونم
به حق این شب احیا خدا بهت شفا بده
ارسال نظر شما
تاپیک های به روز شده
1 دقیقه پیش
1 دقیقه پیش
1 دقیقه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های 2 روز گذشته
داغ ترین های تاپیک های امروز
