قسم خورده بودم بگم من خونه ای که خریدیم رو از علی اکبر امام حسین دارم الهی قربونشون بشم الهی در راه این بزرگواران بمیرم
خدایا اسم امام حسین از زبونم ننداز
اصل قضیه👇👇
چندین سال مستاجر بودم ، خونه های پایین شهر و خیلی کهنه و درب و داغون یا خیلی کوچیک و بدون کابینت و کمد دیواری بودن ، خونه ای که عروس شدم از فاضلابش بوی گند میومد حتی دلم نمیخواد به یاد بیارم😔😔😔😔
بعد ازدواج من بی نماز شده بودم اصلا دیگه خدا رو نمیشناختم
از دار دنیا یه ماشین داشتیم که اونم ورشکست شدیم و از دست دادیم😔😔😔
طی ۶ سال چندین باااااار تا صفر صفر رفتیم دیگه من انقدر اوضاع روحیم داغوووون شده بود از طرفی پسرمم بیش فعال بود از نظر اعصاب دیگه مرده متحرک بودم
بعد از اخرین ورشکستگی مون من یکبار قرآن باز کردم و یه آیه ای اومد که دقیق یادم نیست ولی برداشت من از معنی آیه این بود که "تو به سمت ما بیا تا ما هم بهت کمک کنیم"
ینی جوری قلبم لرزید که انگار سالها منتظر این جمله بودم....
دیگه شروع کردم نماز خوندن و سعی کردم به خدا نزدیک بشم باز دوباره یه اتفاق بدی قرار بود بیوفته دیگه به خدا گفتم به تو توکل میکنم و راضیم به رضای تو ، دیگه غر نمیزنم و هر چی برام مقدر کمی قبول میکنم
خداروشکر اون اتفاق به لطف خدا و امام حسن مجتبی نیوفتاد( اونجا به امام حسن متوسل شده بودم چون میگن امام حسن کریم اهل بیت است)
چند تا گناه بزرگمو کنار گداشتم باحجاب شدم تو این راه مسخره هم میشم هنوز ( حجاب سفت و سخت نه فقط سعی میکنم موهام بیرون نیاد)
دیگه بعدش شروع کردم روضه گوش کردن و وقتی روضه علی اکبر ع شنیدم خیلی خیلی منقلب شدم و جوری دلم شکست هنوزم یادم میاد بغض میکنم ، میگن امام حسین دوبار شهید شده یکبار وقتی علی اکبرش جلوی چشمش ....😭😭😭😭😭😭😭