2777
2789

۲۴ سالمه .از اقواممونه مادرم با مادرش بعد قضیه خواستگاری هم که رفت بیشتر گرم گرفت مادر اون دختره میشه دختر داییم. دیگه انقد رفت رو مخم که همه حرف دلم که سه چهار سال توی دلم چالش کرده بودم رو گفتم . من سه سال پیش عاشق یه دختری شدم و بخاطر شرایط بدمون هیچ وقت نتونستم اقدام کنم هیچ وقت هم به خونوادم نگفتم چون میدونستم بهم طعنه میزنن نمونش همین امروز یعنی یه زخم زبون هایی میزنن که دل آدم میسوزه مخصوصا مادرم . 

خلاصه تا اینکه اوایل امسال متوجه شدم دختره عقد کرد منم بعد پنج شیش ماه سختم بود خواستم جای خالی این دختره رو پر کنم مادرم رو فرستادم خواستگاری دختر دختر داییم . دخترداییم یعنی مادر این دختره گفت دخترم میخواد بخونه واس فرهنگیان و چهار پنج سالی کار کنه و خونمون رو عوض کنه ماشین بخره جهیزیه بخره و بعدش هم با همکاری از خودش ازدواج کنه بعد گفته بود این زن واسه چیشه بزار دو سه سال دیگه یکی و واسش درست کن من حتی پسر فلانی هم خواستگار دخترم بوده حالا پسر فلانی کیه که این اینجور میگه راجبش والا آدم خود خواهی نیستم پسر خاله هام میگفتن یه نگاه از تو می ارزه به وجود اون . خلاصه منو تحقیر کرد با حرفاش چون که همین الان من باید گنج پیدا میکردم . حالا مادرم هر روز زنگ میزنه و با مادرش صحبت میکنه و چرت و پرت میگه بعد احوال های بیخودی میپرسه راستی فلانی خواستگار دخترته و... میگم بتوچه این احوالا واس چیه میپرسی میگه بتوچه خب دوست داشتن ندادنش بهت اصلا دخترشو میریدن ورت منم بهش گفتم تویه آدم نفهم بی درکی هیچ وقت واس ما ارزش قائل نبودی هیچ وقت نه این نه پدرم شخصیت و غرور نزاشتن واسمون منم دیگه بهشون بها نمیدم کلا بعد از خواستگاری زیاد طعنه زده بهم و خودم رو کنترل کردم دیگه امروز بریدم . دست گذاشتم روی قرآن جلوش گفتم اگه روزی هم کسی و بخوام و برم خواستگاریش نه تورو میبرم نه پدرم رو . بهش گفتم اگه بهت گفتم بری خواستگاری این دختر بخاطر این بود که دختر فلانی ازدواج کرد و من سختم بود سر این گفتم بری که جای خالی اونو پر کنم . حالا همین دختر داییم که اینطور تحقیرم کرد من قرار بود تقریبا یک سال و خورده ای پیش برم یه بخشی استخدام بشم اینم متوجه شده بود و هی احوالم رو از مادرم میپرسید توی خیابون یا جایی میدیدعزت و احترام میزاشت بعد مادرم بهم میگفت خیلی دوست داره دخترش رو بده بهت تا اینکه رفتن من کنسل شد و رفتار اینا هم عوض شد دیگه عزت و احترامی نمیزاشت . گفتم شاید حساس شدم طی این یک سال و نیم رفتم و شدم استاد کار ام دی اف و الانم همون بخش که کنسل شد جور شده و خیلی از مراحلش رو پیش بردم . حالا باز مادرش زنگ میزنه از وقتی شده با خبر اخه مادر من اصلا حرف تو دهنش نمیمونه و به گوش اونا رسیده زنگ میزنه حوالپرسی منم به مادرم گفتم انقد بهش بها نده که مادرم بهم اون حرفا رو گفت . شما مثل خواهرم بخدا هم چهرم خوبه هم اینکه آدم بی عرضه ای نیستم و صاحب دوتا شغلم منم برادر کوچیکترتون بخدا میرم خیابون یا جایی یه سری دخترا زل میزنن بهم و خدا رو شکر از چهرم راضیم اینارو میگم که بدونید مشکلی نداشتم که اینطور بخواد تحقیرم کنه و شرایط مالی هم در یه حد. تورو خدا هر چی دوست دارید بهم بگید دیگه نمیخوام از این کوچیکتر بشم تا به کل این دختره و خونوادش از سرم بره 

بچه ها باورتون نمیشه!  برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.

خیلی نوشتی حس و حال خوندن نبود.

اگر سرکار  نگذاشتی ما را، آیه قرآن هست که اگر خوبید برای خودتون خوب هستید و اگر بد باشید ، به خودتون برمی گرده‌.


پس شرافت داشتن و آدم بودن ات را وابسته به محیط و رفتار نکن.


در حد یک خط خلاصه شو بگو من نخوندم 

🧘لطفا منو ریپلای نکنین اگر مخالف نظرم هستید ، نظرتونو برای خودتون نگهدارید ، نظر مخالفتون اینقد 🤏 ارزش نداره برام ولی بعضی وقتا که بیکارم جواب میدم ، اگر جواب ندادم بدونین مثل شما بیکار نیستم سرم تو اینو اون باشه😎   اونایی که موافق نظراتم هستید و استارتر تاپیکی که توش نظر گذاشتم ریپلای کنین ولاغیر بوس بهتون🤗                                                  

خوب خیلی طبیعیه دنبال موقعیت شغلی باشن دخترا 


با باد هوا که نمیشه زندگی کرد. 


دختر باید باید باید با بالاتر از خودش ازدواج کنه. وگرنه میمونه خونه باباش آقا بالاسر میخواد چی کار؟


توهم حق نداشتی دختر مردم رو بازی بدی برای اینکه عشقتو فراموش کنی ازدواج کنی


نگران مادرتم نباش زن بگیری همچین عاشقت میشه خودت تعجب کنی الان وظیفته بهش احترام بذاری

برو‌مستقل شو پشت سرتم نگاه نکن ایشالله یکی پیدا میشه ارزشتو بدونه دنبال حرفای خالع زنکم نرو ول کن گذشت دیگه 

🌹وقتی خدا خواست یوسف را از زندان نجــات دهــد صاعـقه‌ای نفرستـاد تـا درِ زندان را از جای بکند،  بلکه در آرامش شـب درحالیکه پادشاه در خـواب بود رؤیایی بسوی او روانه کرد.  🍀پس بـه خدایت اطمینان داشته باش.  🌹فَسَتَذْكُرُونَ مَا أَقُولُ لَكُمْ وَأُفَوِّضُ أ️مری الی الله ان الله بصیر بالعباد

اون موقع که سرکارنبودی معلومه پیش خودشون میگفتن بیکاره نمیدیم الان که کارداری میخوان بزورم شده کننش تو پاچت بحث قیافه هم نیس تو پول خرج کن سرکارباش کی چیکار قیافه داره. کسی هم واسه ذات و خوب و پاک بودن ادمو نمیخواد

ارزوم و هدفم تو زندگی ازدواجه.خدایا امسال ۱۴۰۴برام جورش کن اگه جورش نمیکنی سال جدیدو نبینم لطفا🙏🏻 کسی درموردامضام سوال نپرسه لطفاً به اندازه کافی حسرت دارم

ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
پربازدیدترین تاپیک های امروز