من ۱ساله عقد کردم بچه های خواهرشوهرامم میان میچسبن بهم یدونه دارم با یکی حرف میزنم هی میان وسط حرفم حرف میزنن هی تکونم میدن زندایی زندایی زندایی که من باید حرفم رو قطع کنم به حرف اونا گوش کنم یک سره هم اینجورین نه فقط یه بار دوبار من تازگیا گوشی خریدم بچش ۷ سالشه هییی میاد گوشیمو میگره روشن میکنه میره تو عکسا رمز میزارم میره تو دوربین بهش میگم دست نزن بازم دستکاری میکنه یه لحضه کیفمو برداشتم گردنبندمو بندازم اومده جای طلاهای منو برداشته میگه بایر نگاه کنم طلاهاتو اونو نمیدم دستشو میکنه تو کیفم شامپو و رول ضد تعریق منو در میاره همه ایناهم پیش مادرشوهرم و خواهرشوهرم اتفاق میوفته و مامانشون یعنی خواهرشوهرم یه تذکر کوچیک میده که بچه هاشون انگااار نه انگار خییلی اذیتم میکنن با شوهرم میرم تو اتاق بخوابم اونام میان مل میریم پیش زندایی بخوابیم و... دوتاشون ۷ یکیش ۸ یکیش ۱۰ سالشه سرسام گرفتم از طرفی منو خییلی دوست دارن همش بوسم میکنن و.... یه چیزی بگم قیامت میکنن انقدر دلشون مشکنه و گریه میکنن تورو خدا بگید چیکار کنم خیلی دارم اذیت میشم نمیتونم بی احترامی کنم لطفا راهنماییم کنید بدون بی احترامی و داد زن چطور این مشئله رو نل کنم ممنونم
خودتون چند سالتون هست؟؟
همسرت باید بگه
اگه خودت نمیتونی،به همسرت بگو به عنوان دایی تذکر بده بهشون
باهاشون رفت و آمد نکن
داد نکش گناه دارن دعواشون هم نکن
یکم جدی باش ، قانون و شرط و شروط براشون بزار که با تنبیه و تشویق همراه باشه
دلشون پاکه بچه ان فقط مادرشون این چیزارو بهشون یاد نداده بخاطر همون اذیت میشی
عادی میشه براشون.پسرای منم با زن داداشم این طور بودن.کلافه میشدم از بس تذکر می دادم ازدواج کردن عادی شد
یعنی با ۴ تا بچهَ طرف هستی ؟
وای چه رو مخن من واقعیت اعصابم نمیکشه به مادرشون تذکر میدم که جلو بچشونوبگیره
گوشیت رو رمز بزار که باز نکنن عزیزم
اما اینا چند سال دیگه بزرگ میشن و دیگه این رفتارهای بچگانه رو ندارن اما مهربانی و خوشروئی شما رو یادشون می‌مونه عزیزم
بعد ازدواج هم کلا تایم خونه مادرشوهر بودن کم میشه و برای یه وعده غذا میری و تو کیف چیزی نداری که بخان سرک بکشن
الان براشون تازگی داره عروس دیدن
نرو اونجا شوهرت بیاد خونه شما
کلا زن دایی هایی ها برا بچه ها جذاب ان😅😅
حس میکنم زیادی مهربونی برا همین سواستفاده میکنن ازت
بهشون رو نده جدی باش،به بعضی بچه ها یکم رو بدی سوارت میشن
