ما دعوا زیاد میکنیم یعنی من وقتی باهم خوبیم درد غمخانوادم یادم میفته ناراحتم باهم خوب نیستیم با شوهرم دنبال ی بهانم دعوا کنم ب اینکه چرا پشت گوشی ب مامانش میگه جانم ب من بعضی وقتا میگه بله دعوا میکنم خیلی چیزای دیگه انکار دیگه خسته شده میدونید خودمم از دست خودم خسته شدم همش تگوشیم ن امید ب زندگی دارم ن انگیزه دارم ن هدفی ن تلاشی هیچی پوچم دو روزه دعوا کردیم سر اینکه بهش گفتم چرا رفتاری ک من انجام میدم عکس الهتمل ت دعواس ولی همون رفتار و مامانت انجام میده با خنده حلش میکنی برگشته میگه ت جای مامان منو نمیتونی پر کنی هرکاریم کنی هزار دفعه ام بهم گفته خستم دیگه نمیخوام این مدلی زندگی کنم ولی بعدشم میگه بعد این زندگی همینه آخر سرم حرف این شد ک من بزارم برم
الآن نمیدونم باید چیکار کنم اومدم تداتاق در و بستم اونم مامانش اومد نشست پاشد رفت بیرون منم از اتاق درنیومدم دلمم نمیخواد خانوادمو دم عید ناراحت کنم از طرفیم دلم نمیخواد وقتی میگه برو خورد بشم ب نظرتون چیکار کنم و اینکه من از این خونه برم دیگه برنمیگردم 🥹