من مادرشوهرم جوونه اما قندخون اینا داره و دیالیزیه،
راستش دلم براش میسوخت که با وجود دختراش کسی نیست ببرتش دیالیز شه واین داستانا دختراش هرکدوم سر زندگی خودشونن وبه سختی ماهی یه بار میان خونه مادرشون
دوسال خودم بردمش آوردمش حتی تاندون دستش مشکل داشت مرتب میبردمش فیزیوتراپی،غذام درست کردنی اکثرا زیاد درست میکردم که برااونام بفرستم ،بگذریم
زد من باردارشدم بازم باوجود بارداریم دو جلسه بردمش دکتر بعد یه سری اتفاقا افتادو لک بینی داشتمواین حرفا دکتر گفت پله ابنا برات سمه فقط استراحت مطلق،ازینور ویار شدیدیم دارم وخانوادمم پیشم نیستن یکبار نشد یه کاسه سوپ برام بفرسته،ازاول ماه رمضون خونش افطاریه خواهربرادراش ودختراش هرروز یکی اونجاست نکرده بیاد یه حالمو بپرسه
میدونی دنیا پرشده از آدمای نمک نشناس 🙂که آدمو از خوب بودنش پشیمون میکنن