انگشت پام شکسته جراحیش کردن بعد یه جوری گچ گرفتن که کلا نتونم راه برم به سختی فقط سرویس بهداشتی میرم، دو هفته خونه مامانم اینا بودم مامانم از شیر مرغ تا جون آدمیزادو فراهم کرد آورد به زور بهم خوروند تا استخونم زودتر جوش بخوره، بعد از مامانم خواهش کردم اجازه بده یه چند روزم برم خونه خودم اینجا دیگه حوصلم سر رفته دلمم برا خونمون تنگ شده مامانمم راضی نمیشد بیام ولی اومدم. خونمون طبقه بالای مادرشوهرم ایناس ، بعد چون من دارو میخورم روزه نمیتونم بگیرم انتظار داشتم حداقل یه لقمه افطار درست کنه بده، حداقل شوهر بدبختم گرسنه نمونه، یه سر هم بهم نزده😢
بچه ها باورتون نمیشه! برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.
زندگی شوق رسیدن به همان فردایست که نخواهد آمد تو نه در دیروزی و نه در فردایی ظرف امروز پر از بودن توست زندگی درک همین امروز است...................... من یک زنم پر از حس شیرین به دست آوردن ها و حس تلخ از دست دادن ها واما اکنون مادری هستم که دلخوش به طفلی که تمام تمام من است.
نمیدونم من بشخصه اگه یکی فقط انگشتش رو گچ گرفته باشه حدودا دو سه هفته هم گذاشته باشه تو ذهنم فک نمیکنم دیگه نیاز به کمک داشته باشه اونم دراین حد که غذا هم نپزه،بنظرم شرایطت براش طبیعی نیست فک کرده خوب شدی