بچه ها من کنکوریم
اردیبهشت ماه کنکور دارم
این چند روز خیلی حالم بد بود از درس زده شده بودم و درس نمیخوندم و حال حوصله ی هیچی رو نداشتم
بابامم شغلش طوریه که هر ۲۰ روز یه بار میتونه بیاد خونه
و اون دو سه روزی که خونه هست مامانم خیاطی نمیکنه و کنار بابامه
این چند روزی هم که من حالم خوب نبود بابام خونه بود و مامانم کار خیاطی نداشت فقط کار خونه داشت
و منم چون حوصله ی خودمو هم نداشتم کار خونه رو کمکش انجام ندادم
امروز قرار بود ساعت سه مشاورم زنگ بزنه بهم و باهام حرف بزنه و من باید یه درسایی رو تا اونموقع پیش میبردم، خودمم دیر بیدار شدم و عجله داشتم ولی از وقتی رفتم صبحونه بخورم مامانم هی کار بهم داد هی میگفت اونجارو جارو کن، جارو میکردم بعد یه کار دیگه میداد
زیر تلوزیونو که پاک کردم دیدم دیر شده باید درس بخونم گفتم من درس دارم قبول نکرد گفت بیا گلارو جابه جا کن
خب من جای گلای مامانمو بلد نیستم یکیشو اشتباهی گزاشتم اومد کلی سرم داد زد و فحش داد بهم
منم با حرص گلدونو گزاشتم رو زمین
بعد دعوامون شد
الان اعصابم خورده چشمام اشکیه درسمم نخوندم مشاورمم میخواد زنگ بزنه💔