شوهرم دستو بالش واقعا فعلا خالیه نمیتونیم جایی زندگی کنیم حتی مستاجری هم شاید نتونیم بریم بشینیم قرض داره هرماه کلی قسط وام میده شوهرم میره سرکار ولی چون در امدش خوب نیست پدرشوهرم فکرمیکنه ک سرکاره نمیره تاالان هزار بارگفته یا برو سرکار یا از خونه من برین بیرون
دوطبقه اس خونشون ما طبقه اولیم و اونا طبقه دوم
شوهرمم عصبی شد سر همشون داد زد کم منت بزارین بعدعید میرم هرجور شده بلندمیشم ازاینجا گورمو گم میکنم شده باشه میرم خرابه زندگی میکنم دیگ اینجانمیمونم
پدرشوهرم مادرشوهرم ۲۴ ساعته پشت منوشوهرم حرف میزنن بخدا همش الکی و از خودشون درمیارن میگن تا لنگ ظهرمیخوابن پسرم سرکار نمیره شوهرم ساعت ۸ همیشه ازخونه میزنه بیرون این کجاش لنگ ظهره