ما فعلا عقدیم به دلایلی مجبور شدیم کنار اونا خونه بسازیم که در حال تکمیل شدنه، همسایه دیوار به دیواریم درامون کاملا جداست...خانواده خوبی هستن منو دوس دارن همسرمم خیلی درک میکنه و نسبت به اوایل عقدمون خوب شده پسره خوبیه من باهاش مطرح کردم که میترسم و یه سری حرفا شنیدم که مثلا نزدیک خانواده شوهر خوب نیستو مثلا گفتم من دوس ندارم هر روز هر روز برم خونشون یا تو خونم میخوام راحت باشم خوابیدنم و حموم و اینا ی سری مرزا مشخص کردم در مورد رفت امد و گفتم خوشم نمیاد برم اونجا کار کنم مگه اینکه خودم بخوام و همسرمم خیلی خوبه مامانی هم نیست بهم گفته و توضیح داد حق توعه در ارامش باشی من و خانوادم هیچ انتظاری از تو نداریم مامان منم اونجوری نیس(مامانش خوبه ساکته زیاد حرف نمیزنه یا گیر نمیده تو این دو سالم زیاد حرف نزدیم در حد سلام احوالپرسی و..)و گفت که درامون جداست به خانواده من اصلا ربطی نداره ما اینجا تو خونمون چیکار میکنیم یا کجا میریم یا چی میخوریم، اگه پشت سرت چیزی بگن که نمیگن انگار توهین به منه و من مودبانه جوابشونو میدم که بفهمن اشتباه میکنن و گفت تو به من کار نداشته باش من چقدر برم خونشون ولی رفتنمم اینجوری نیس اونجا پلاس بشم در حد سر زدن من تورو تنها نمیزارم تو خونه و هدفون اینه زمین بخریم (ینی برا جدا شدن فک میکنه البته به اون زودیا قرار نیس ولی خب بفکرشه) و چن روز پیش گفت باید تو این راه کمکم کنی که بتونیم زمین بخریم یا ...
الان به نظرتون من با این شرایط استرس و ترسم بیخودیه 😢😢