رفتم خونشون عجیب خونشون آرامش داشت عجیب عجیبااا کسی همچین تجربه ای داره؟!
یه هفته قبل از اینکه فوت کنه رفتم دیدمش اینقدر اشک ریختم و گفتم خدایا بابامو ببر داره زجر میکشه هرشب التماس خدا میکردم نذر ۳۰ هزار استغفار کردم بابام رفت الان دلم میخواد خودمو بچه هامم بریم پیشش دلم براش تنگ شده برای مادربابامم دلم تنگ شده خیبی پیرزن تنها و غریبی بود