بعد یک لحظه نگاهم افتاد به در آشپزخونه روم رو کردم اینور دیدم یک سایه با خیز اومد سمتم هولم داد نزدیک بود بیوفتم ولی سینک ظرفشویی رو نگه داشتم
در کوچه ام،در یک کوچه خلوت وبی کس راه میروم.بدون نگاه به پشت سر،درنقطه ای که راهم را تاریکی فرامیگیرد،گویی رویایی میبینم که درانتظارماست.آسمان سیاه با ابرهای خاکستری پوشیده شده.گویی رعد وبرق پنجره ی خانه هارانشانه گرفته.عالم وآدم درخوابند،فقط دو دوست بیدارند.یکی منم ودیگری پیاده روهای خلوت
چند شب پیش دمه اذان شوهرم توی گوشم اسممو گفت، میخواست بیدارم کنه، تا صدا کرد چشمامو باز کردم دیدم نیست و داره توی پذیرایی نماز میخونه، نترسیدم بیشتر جالب بود برام، دقیقا صدای خودش بود با همون لحن همیشگی
بچه ها باورتون نمیشه! برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.
خواهر زاده عزیز تر از جونم بیست روز پیش فوت کرده پریروز دم دمای صبح اومدم خونه خودم دوش بگیرم و برگردم پیش خواهرم،، از حموم که اومدم رو زمین خوابم برد بین خوابو بیداری پسرم بیدارم کرد پاشو بهم آب بده قشنگ یادمه پاشدم بهش آب دادم لیوانو گذاشت رو اپن رفت تو اتاق منم برگشتم خوابیدم،، صبح که بیدار شدم یادم افتاد بچه هام خونه عمه شونن😭😭😭😭
[QUOTE=375370746]چند شب پیش داشتم ظرف میشستم بعد یک لحظه نگاهم افتاد به در آشپزخونه روم رو کردم این ...
چرا؟ من واسم عادیه زیاد میبینم
در کوچه ام،در یک کوچه خلوت وبی کس راه میروم.بدون نگاه به پشت سر،درنقطه ای که راهم را تاریکی فرامیگیرد،گویی رویایی میبینم که درانتظارماست.آسمان سیاه با ابرهای خاکستری پوشیده شده.گویی رعد وبرق پنجره ی خانه هارانشانه گرفته.عالم وآدم درخوابند،فقط دو دوست بیدارند.یکی منم ودیگری پیاده روهای خلوت
در کوچه ام،در یک کوچه خلوت وبی کس راه میروم.بدون نگاه به پشت سر،درنقطه ای که راهم را تاریکی فرامیگیرد،گویی رویایی میبینم که درانتظارماست.آسمان سیاه با ابرهای خاکستری پوشیده شده.گویی رعد وبرق پنجره ی خانه هارانشانه گرفته.عالم وآدم درخوابند،فقط دو دوست بیدارند.یکی منم ودیگری پیاده روهای خلوت