2777
2789

چند شب پیش داشتم ظرف میشستم 

بعد یک لحظه نگاهم افتاد به در آشپزخونه روم رو کردم اینور دیدم یک سایه با خیز اومد سمتم هولم داد نزدیک بود بیوفتم ولی سینک ظرفشویی رو نگه داشتم

 در کوچه ام،در یک کوچه خلوت وبی کس راه میروم.بدون نگاه به پشت سر،درنقطه ای که راهم را تاریکی فرامیگیرد،گویی رویایی میبینم که درانتظارماست.آسمان سیاه با ابرهای خاکستری پوشیده شده.گویی رعد وبرق پنجره ی خانه هارانشانه گرفته.عالم وآدم درخوابند،فقط دو دوست بیدارند.یکی منم ودیگری پیاده روهای خلوت

چند شب پیش دمه اذان شوهرم توی گوشم اسممو گفت، میخواست بیدارم کنه، تا صدا کرد چشمامو باز کردم دیدم نیست و داره توی پذیرایی نماز میخونه، نترسیدم بیشتر جالب بود برام، دقیقا صدای خودش بود با همون لحن همیشگی

بچه ها باورتون نمیشه!  برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.

[QUOTE=375370746]چند شب پیش داشتم ظرف میشستم  بعد یک لحظه نگاهم افتاد به در آشپزخونه روم رو کردم اینور دیدم یک ...[/QUOTE 

واییی 😬من بودم الان تو بیمارستان بستری بودم سکته رو میزدم 

خواهر زاده عزیز تر از جونم بیست روز پیش فوت کر‌ده پریروز دم دمای صبح اومدم خونه خودم دوش بگیرم و برگردم پیش خواهرم،، از حموم که اومدم رو زمین خوابم برد بین خوابو بیداری پسرم بیدارم کرد پاشو بهم آب بده قشنگ یادمه پاشدم بهش آب دادم لیوانو گذاشت رو اپن رفت تو اتاق منم برگشتم خوابیدم،، صبح که بیدار شدم یادم افتاد بچه هام خونه عمه شونن😭😭😭😭

چند شب پیش دمه اذان شوهرم توی گوشم اسممو گفت، میخواست بیدارم کنه، تا صدا کرد چشمامو باز کردم دیدم نی ...

شاید تو خواب شوهرتو دیدی بعد یه هو بیدار شدی 

خواهر زاده عزیز تر از جونم بیست روز پیش فوت کر‌ده پریروز دم دمای صبح اومدم خونه خودم دوش بگیرم و برگ ...

وایی مو به تن آدم سیخ میشه شاید بخاطر خستگی زیاد توهم زدی تسلیت میگم روحش شاد یادش گرامی 

[QUOTE=375370746]چند شب پیش داشتم ظرف میشستم بعد یک لحظه نگاهم افتاد به در آشپزخونه روم رو کردم این ...

چرا؟ من واسم عادیه زیاد میبینم 

 در کوچه ام،در یک کوچه خلوت وبی کس راه میروم.بدون نگاه به پشت سر،درنقطه ای که راهم را تاریکی فرامیگیرد،گویی رویایی میبینم که درانتظارماست.آسمان سیاه با ابرهای خاکستری پوشیده شده.گویی رعد وبرق پنجره ی خانه هارانشانه گرفته.عالم وآدم درخوابند،فقط دو دوست بیدارند.یکی منم ودیگری پیاده روهای خلوت

خواهر زاده عزیز تر از جونم بیست روز پیش فوت کر‌ده پریروز دم دمای صبح اومدم خونه خودم دوش بگیرم و برگ ...

خدا رحمتشون کنه و به شما صبر بده، صبح که پا شدی لیوانی که باهاش آب رو دادی روی اپن بود؟

نه خواب نبود، انگار خیلی واضح یکی کنار گوشم با صدا و لحن شوهرم بیدارم کرد

منم یه بار بختک افتاده بود روم بعد یه صحنه ای دیدم خیلییییییی واقعی بود ولی خواب بود

من خییییلی ترسو هستم بخاطر همین

عزیزم😆 

پس چنین تاپیکی زدی اخه

 در کوچه ام،در یک کوچه خلوت وبی کس راه میروم.بدون نگاه به پشت سر،درنقطه ای که راهم را تاریکی فرامیگیرد،گویی رویایی میبینم که درانتظارماست.آسمان سیاه با ابرهای خاکستری پوشیده شده.گویی رعد وبرق پنجره ی خانه هارانشانه گرفته.عالم وآدم درخوابند،فقط دو دوست بیدارند.یکی منم ودیگری پیاده روهای خلوت

ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
داغ ترین های تاپیک های امروز