با سلام کلاس یازدهم هستم پدرم مغازه داره
بنده 2 سال پیش که پدرم دست تنها شد کسی نبود دیگه کمکش کنه داستان بنده شروع شد ما یه مشتری داشتیم
خیلی آدم خوش اخلاق شوخ طبع بود کلا خانواده خوش اخلاق شوخ طبعی هستن با پدرش خیلی راحت هستم مثل دوستم هست چندین بار دخترش رو دیدم همینطور عادی
ولی بعد از مدتی اصلا شد یه مشکل برام طوری بود که
اون روز نمی آمد خرید حالم گرفته میشود مثل یه روانی شدم
تا نبینمش آروم نمیگیرم دختری نیست که خودش رو بگیره
خوش استایل با کلاس اصلا هم خانواده ش بهش گیر نمیدن
چطوری بهش بگم خوشم میاد ازش اصلا هم هزینه برام مهم نیست
همه چیز براش میکنم چیزی از هم دیگه کم نداریم
تورو خدا هرچیزی به ذهنت تون میرسه بگید ببخشید طولانی شد