من تمام اطرافیان قبل از ازدواج دوست بودن با همسرشون و زندگیای خیلی خوبی دارن اممما مدت دوستیشون یکسال تا یکسال و نیم بوده پسری که بیشتر از این طولش بده و رسمی نیاد جلو یعنی نمیخوادت عمر و وقت خود آدم تلف میشه اما من اصلا بدون دوستی قبل از ازدواج تن نمیدم به ازدواج دوستی خیلی مهمه
همسر من تمام خانواده اش با ازدواج مون مخالفت کردند ولی پام وایساد
اصلا هم پسر شر و شوری نیست...مثلا به مامانش میگه "شما"
جلوی پای مامان باباش پا میشه ...پا دراز نمیکنه ...ادب زیادی داره...صداش بلند نمیشه
ولی تو مخالفت ها گفت میخوام تنهایی بیام خواستگاری!!!
اخ آخ من اینو با پوست و استخوانم چشیدم...بابام یه خاله داره همه دختراش خو شبختن حالا چرا؟چوم هرکی میومد میرفت تحقیق میکرد خوب به اونی که پولش زیاد بود و خانوادش خوب بود به اون میداد.حالا برا ما هرکی دم در میومد میگفتن بیا دختر ماروهم ببر و مارو بدبخت کردن.
نمیدونم بخندم یا گریه کنم اونقد که حق نواختی دقیقا همینطور تازه از من نزاشتن کسی بیاد همون اولیرو دادن رف الیته مامانم این مدلی بود ولی بایام بنده خدا خیلی بهم میگفت فکر کن ولی مامانم خیلی منو تحت فشار میزاشت
واقعا خوب چیزیه ی مادرایی دیدم ک چه ها نکردن برا بچه هاشون ن از نظر مالی ها از توجه از چنگ ادمای بی لیاقت دراوردنشون و گذاشتنشون تو بغل یکی دیگه اونوقت از ما خودشون بی ارزش دونستن و بی ارزش کردن بچشونو همیشه ب فکر حرف مردم بودن اما اونایی ک پدر و مادر خوبی بودن فقط ب فکر احساسات بچشون بودن ن مردم ن خودشون عقل داشتن ن ماها اقتدار داشتیم البته سن پایین همینه دیگ ادم تحت تاثیره فکر میکنه زندگی ی شوخی و بازیه
اره واقعا هستن همچین ماجرایی که واسه خوشبختی بچشون همه کار میکنن.ما سنمون کم بوده اونا باید مارو راهنمایی میکردن.منو ۱۵سالگی همون مامان بزرگم که عممو بدبخت کرد و مامانم شوهر دادن...درسته شوهرم آدم خوبیه ولی گفتم که نمیگذرم ازتون.من میتونستم زندگی خیلی بهتری هم داشته باشم بدون دغدغه مثل دختر خاله های بابام
