من پنج سال پیش عقد کردم مادرم خیلی شرایط برام سخت کرد من هنوزم یکی میبینم عقد کرده خوشحاله با آرامش میره خرید بغضم میاد
بخاطر مادر و دوتا خواهراش ک همشون الان تنهاش گزاشتن ی چشمم خون بود ی چشمم گریخ بهترین شبای زندگیم خراب کردن تلخ کردن
قبل اونم مادرم وقتی دبیرستان بودم با یکی دیگ حرف میزد و من فهمیدهدبودم
نمیتونم کاراشو فراموش کنم نمیشششششششههههه نمیتونم ببخشم
الان میبینمش حرف میزنم ولی دلم ازش هیلی پره چی کنم