ساعت ۶٫۵خواب دیدم وارد یه جایی میشم ک پره برفه ،،پدرم و عموهام هم هستن اونجا با برف دارن چیزی درست میکنن میخان باهاش کسب درامد کنن منم مشغول کارم ک زنبابام میاد میگه تو میتونی با درست کردن این برفا روزی یک ملیون دربیاری منم میرم تو فکر ک واقعا میتونم بعدش خواب دیدم گوشیم چک میکنم میرم تو روبیکای معشوقه ام که دوماهه رفته ازدواج کرده میبینم تو بیوگرافیش نوشته همسر عزیزم قول میدم خوشبختت کنم و کلی گل و زر و برق از صفحه روبیکاش میباره من آتیش میگیرم خیلی حالم بد میشه میگم چرا تو این دوماه نداشت ک الان گذاشته میگم شاید الان رابطش با زنش خوب شده...ولی قیافشو ک میبینم یه قیافه ناامید ب خودش گرفته داییش رو میبینم ک فک کنم داره ضرف میشوره دلم میخواد باهاش درد دل کنم میگم حتما عشقمم با داییش درد دل کرده اینجوری میتونم بفهمم ک ب داییش چیا گفته...