دوست من با پسری اشنا شده بود بعد ما داشتیم میرفتیم کافه پسره گفت منم باهاتون میام بعد پسره خساب کرد
رفتیم خونه دوستم ب پسره گفت من نمیتونم باهات باشم پسره هم گفت پول کافه رو برگردونید
من دوستم ب من گفت گفت سهم تو انقدر میشه
الان خیلی زور داره واقعا سهمم بخام بدم