😂من سوم دبیرستان بودم ،یه موبایل فروشی جدید و شیک باز شده بود تو شهرمون،یه بار رفتم ازش قاب بگیرم که اقا یه دل نه صد دل عاشق این پسره شدم 😟حالا کارم همش شده بود قاب گرفتن ،هر هفته حداقل یه دونه قابو میخریدم😑همه کلاسا و باشگاهمم اطراف مغاذه اون انتخاب کرده بودم که ببینمش ،اخرش تو اینستاگرام پیداش کردم،بعضی موقع ها باهم حرف میزدیم نخ،میداد شماره میداد اسممو صدا میکرد 😔اووف تا یه روز یکی از دوستام گفت میدونی این پسره فلانی و میخواد،میخواد بره خواستگاریش هعییی خواهر منم چقد دلم گرفت چقد پنچر شدم
رفتم یه اکانت فیک ساختم باهاش چت کردم از زبونش حزف کشیدم بیرون ک بعله اقا کسی تو زندگیشه
از اون به بعد دورشو کلا خط کشیدم تا زندگی کسیو خراب نکنم،دیگه نرفتم مغازه اش 😔چقد دوسش داااشتم اوووف
ولی خودمونیم چقد خر بودم چقد ازش قاب گرفتم حدود 30تا قاب داشتم 🤦♀️چه برچسبای گرونی مینداختم اخ دلم واسه اون پولام سوخت ،مثلا بهم تخفیف میداد میخواستم شاخ بازی دربیارم میگفتم نههه خودشو حساب کن 🤦♀️دراین حد خر بودم...